ما جمع اضدادیم
آش رشته می خوریم با صدای Edith Piaf .
مادر می گوید : حیف که پیاز داغش کمه.
می گویم : مادر چرا مدام این آهنگ فرانسوی گوش می کنی ؟ من هیچی ازش نمی فهمم .
می گوید : گوش کن ! این یکی رو با Aznavour خونده .
آش به گلویم می جهد و سینه ام آتش می گیرد . نمی دانم بخندم و یا از خفگی بمیرم . لیوان آب را به دستم می دهد و می گوید :
ـ « زیاد نخور ترش می کنی ! پسره ی بی جنبه ! وقتی تو رو توی شیکمم داشتم با پدرت هر شب تو پاریس توی یک کافه بودیم . چی کنم ؟ الات بیام انگلیسی گوش کنم ؟!»
برای اینکه کم نیاورم و سر به سرش بگذارم می گویم : « راست می گی مامان ؟! راست می گی ؟ بلند شو ! بلند شو باهم Danse کنیم ! »
مادر به سمت دستگاه پخش می رود و به صدای موزیک ولوم می دهد. ناپدری ام از آن سمت میز زیر چشمی نگاه مان می کند . ته مانده ی آش درون کاسه را هورت می کشد و بلند می شود و می گوید :
ـ « الله اکبر ! زن قباهت داره ...» و به سمت رخت آویز می رود . مادر پشت سرش داد می زند :
ـ « اردشیر، جون من ! بیا حالا به خاطر من ! امشب رو بی خیال نماز جماعت شو ! آهنگ آغاسی برات می ذارم .»
من دست مادر را گرفته ام و در وسط هال ایستاده ایم از پنجره پذیرایی ناپدری ام را نگاه می کنم. دوباره الله اکبری می گوید و در حالیکه کفش های پاشنه بخوابش را لخ و لخ کنان روی موزاییک حیاط می کشد و در دست چپ اش تسبیح درشت یاقوتی رنگی می گرداند از در بیرون می رود ...
اینجاست که میگن کبوتر با کبوتر، باز با باز.....
شما هم قبل از به دنیا اومدنت، پدر مادرت فرانسه زندگی میکردن؟
پدر مادر منم قبل از به دنیا اومدنم میدون شوش زندگی میکردن.
الان این وسط ما کفتَریم :))) کفتر چاهی
من حتی جلوی پدر جدم هم اگه باشم باز رد نمیکنم، جلوی اهل و عیال که دیگه رله است :))
یک میدونی بود که همزمان مسجد و کلیسا و کنیسه داخلش بودها، این خونۀ شما از اون میدونه هم باحالتره با این حساب :)
Dance :)