ما از جنس آتشیم !...
+
۱۳۹۴/۸/۲ | ۰۹:۱۸ | رحیم فلاحتی
صدایی هشدار دهنده بر من می خواند :
« بیایید چشم هایمان را باز کنیم و بهتر و دقیق تر ببینیم و فکر دروغینی را که تا کنون با آن به سر برده ایم دور بریزیم! و این سوال را از خود بپرسیم : چرا ما نباید شیاطینی باشیم رانده شده از بهشت در خلعتی رُبوده شده؟! مگر نه اینکه وقتی به سزای عصیان رانده می شدیم، برای حیلت و فریب خلعتی و صورتکی از آدم بر تن و چهره نهادیم تا کسی ما را باز نشناسد در خاک ؟ و راهی شدیم برای خون و خونریزی . و چه به اشتباه انگاشتیم که انسانیم و شیطانی در پی ما . و ما شیاطینیم در پی انسان . تشنه ی خون و نابودگر . قصه ی آدم و حوا در سرایی دیگر است و نقلی دیگر، از جنس نسیم سحر و شبنم غلتان به سینه ی گلبرگ و این خاک چه بسیار دور است از چنین فضای شاعرانه ای. و باز باید یادآور شوم ما از جنس آتشیم و عصیانگر! ما شیاطینیم ! .... »
مرسی,واقعا دست مریزاد جناب فلاحتی.
ما شیاطینیم در پی انسان!
۲ آبان ۹۴
پاسخ
خیلی وقت بود دنبال شما می گشتم . ولی هنوز اسیر وسوسه ها نشده ای :)
۲ آبان ۹۴
شاید انسان بودن دروغی شیرین بوده اگر هم راست بوده پس این شیطان های ادم نمای اطراف از چه نسل و پدر و مادری اند ؟ نمیدانم ...
۲ آبان ۹۴
پاسخ
نسل اندر نسل . پشت اندر پشت شیطان اند و تردیدی نیست. با درجاتی بالا و پایین ...
۲ آبان ۹۴
صورتک هایِ دروغین و شیطانی، بسیـار تمثیل به جایی بود وزیبـا:)
یادمـه ی پست نوشته بودم راجع به نقاب هـا یاد اون افتادم :)
و
دورغینی نوشتید به جای دروغینی :)
۲ آبان ۹۴
پاسخ
ممنونم اصلاح شد :)
۲ آبان ۹۴
جای تامل داره...برای خودش بخش کوچکی از یک مانیفست است.
۲ آبان ۹۴
پاسخ
سلام بهمن خان . روی ماهت را ببینیم . یعنی من کشکی کشکی مانیفست در کرده ایم . پس وای بر من ! خدا مرا از شر هر چه انسان دور بدارد :)
۲ آبان ۹۴

داستان آدم و حوا و گل و گلبرگ بود این شدیم! حالا فکر کن حکایت شیطان باشه و دنبال آدمیزاد بگردیم ، چه شود!!!
۳ آبان ۹۴
پاسخ
iهمه چیز عیانه. ظلم و بیداد می کنن به طمعی خام . تشنه ی خون آخرین نواده ی آدم اند ...
۳ آبان ۹۴
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.