ماه کامل بود
+
۱۳۹۲/۶/۱۱ | ۰۹:۲۵ | رحیم فلاحتی
دوستی نوشته بود :« کاش یه قرصی بود که می خوردیم ، بعدش خوب می شدیم . » راه افتادم به تمام داروخانه های شهر سر زدن .: سلام آقای دکتر ( معمولن من هر که را پشت پیشخوان باشد دکتر صدا می زنم ) قرصی دارید که آدم رو خوب کنه ؟نگاه عاقل اندر سفیهی به من انداخت و گفت : : دردت چیه جوون ؟ برای هر دردی قرص همون رو باید بخوری ، نسخه داری ؟ سر خود که نمی شه !گفتم : خودم هم درست نمی دونم دردم چیه !گفت : برو پدر آمرزیده ! خدا شفات بده ! تا دیر وقت کارم همین بود . حالم بد بود ، بدتر شد . دست از پا درازتر برگشتم . شب بود و ماه کامل . انگار بالای سرم و پا به پای من می آمد ، با لبخندی گوشه ی لب . امشب انگار به دهن کجی آمده بود . در خانه جوشانده ی ارغوان هم افاقه نکرد . او هم دوست داشت بداند چه مرگم شده . اما خودم هم نمی دانستم و این برای او هم جای سوال بود . صبح با چشمانی پف کرده از بی خوابی به صفحه ی همراهم نگاه انداختم . پیامکی از مهران رسیده بود . با شرمندگی بازش کردم .« سلام فرهاد جان چطوری داداش ؟امیدوارم هر جا هستی سلامت و موفق باشی . دلم برات تنگ شده . " به هم گفته بودیم که از هم دوستانه جدا خواهیم شد . اما بی نهایت نادر است این که آدم ها دوستانه از هم جدا شوند ، چون اگر دوست بودند از هم جدا نمی شدند !" در جستجوی زمان از دست رفته ـ مارسل پروست »به محل کار که رسیدم نادر همکارم پرسید : : فرهاد امروز شنگولی ؟!: قیافه ام خیلی تابلوئه ؟:آره .: امروز با مهران صحبت کردم . از دوستان قدیم ِ . بچه خیلی باحالیه . خیلی وقت می شه همدیگر رو ندیدیم . برای امروز قرار داریم . تو هم پا هستی بسم الله ...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.