لوتکاچی
نارنگی ها را پوست می کنم. دست هایم را بو می کنم. و تو را به یاد می آورم. مادر کارد میوه خوری را با احتیاط از دستم می گیرد و گوشه ی بشقاب می گذارد. آری ! تو را به یاد می آورم ارغوان ! تو را !
لطفن آن سوی پرچین نایست! از پرچین بگذر . از میان درخت های نارنج و پرتقال و لیمو عبور کن ! پا بگذار روی ایوان ! اجازه بده عطر بهار نارنج از شرق تا غرب ساحل خزر جاری شود. بگذار خاطراتت موج موج به ساحل برسند. به همان جایی که همیشه قرار داشتیم. آنجا که مش اسماعیل لوتکایش* را بعد ساعت ها ماهیگیری از آب بالا می کشید و رهایش می کرد تا سپیده دم فردا . ارغوان ! بیا نگذار فقط به خاطره های دور بسنده کنم. بیا ! برگرد و بگو که همه چیز به روال سابق برخواهد گشت . بگو بذر امید باز جوانه خواهد زد . و ما دوباره دست در دست هم در ساحل مرطوب قدم خواهیم زد ! لطفن برگرد ارغوان !
* لوتکا : قایق دست ساز چوبی در گویش گیلانی
چه قالب قشنگی!
فضای نوشته من رو یاد کتاب "بار دیگر شهری که دوست می داشتم" انداخت. خیلی قشنگ بود.
اولش فکر کردم اشتباه اومدم! گفتم خدایا اینجا کدوم وبلاگه که من یادم نمیادش :)) اما اسم آبلوموف رو که دیدم خیالم راحت شد آدرس اشتباهی نیومدم :) واقعاً زیبا و فوقالعاده شده، هرچند قبلی رو هم من خیلی دوستش داشتم :)
و چه تقارن جذابی شد این پست ارغوانی با قالب جدید ارغوانی-سرخابیطورش ^_^
خطابم به ارغوانهای تمامِ عاشقای جهانه: لطفاً برگرد ارغوان... هعی...
ارغوان، ندای همه انسانهاست، هنگامی که به عقب مینگرند. زمانی بی دغدغه و در از کشش های عاشقانه. کودکی و نوجوانی و جوانی پر خاطره، و وقتی ارغوان را صدا میزنیم، دوران خوش گذشته را صدا میزنیم.
چقدر جالب است که این مطلب در چند خط به کمال گفته شد. اگر قرار بود همین موضوع در قالب توضیحات شفاف معمول بیان شود شاید ده برابر این مطلب میطلبید اما یقینا حق مطلب را بیان نمیکرد. به این میگویند خلاقیت.
و پست های درخشان ارغوان💫
چه قالب خوبی...میاد به حال و هوای وبلاگتون😌
من باز اعتراض دارم چرا با دو روز تاخیر پستتون برای من اومد😑