لایک اش کردم
بعد از یکی دو سال روزنامه خریدم. همشهری برداشتم که پر پیمانه تر از بقیه بود . جانی پرسید : « برا چی می خوای ؟ » گفتم : « برا زیردستی و واکس زدن کفش ها به درد می خوره .» گفت : « خب ، کیهان بر می داشتی. پت و پهن تر و بزرگ تره ! ارزونتر هم هست » می گویم : « اینجا اصلن کسی کیهان نمی خونه . من ندیدم بیارن ! »
و سه هزار تومن بی زبان را می دهم به روزنامه ای که همه ی تیتر و عناوین اش بیات و ماسیده و از دهن افتاده بود. این روزها همه ی خبرها را در فضای مجازی دنبال می کنم و دیدن صفحه ی اول روزنامه ها و خواندن تعدادی از آنها هم آنجا میسر شده . خیلی سریع و ارزان .
بعد از اینکه رسیدیم خانه نگاهی سریع به روزنامه انداختم و بعد به گوشه ای پرتش کردم . جانی پرسید : « صفحه ی فرهنگ و هنر نداشت ؟ » گفتم : « داشت . جذاب نبود . »
سر سفره نشسته بودیم . جانی گفت : « یک چیز بگم نمی خندی ؟ » گفتم : « نه چی شده ؟ » گفت : « داشتم روزنامه رو ورق می زدم . مطلبی توجه ام رو جلب کرد . انگشتم رو بردم سمتش لایکش کنم یکهو از کارم جا خوردم ... »
#روزنامه
#لایک
#خبر
اون روزی که سعی کردیم عکسای چاپ شده رو با حرکت ۲ تا انگشت زوم کنیم، طبیعی بود به زودی لایک کردن مطلب روزنامه هم برامون رخ بده :))
روزنامه چی هست؟
آها. همون که اخرهاش جدول داره و ستون یک افقی و عمودی اش اسم کسیه که حتی ویکیپدیا هم اونو به دست فراموشی سپرده؟!
واییی... من صفحه ی کتاب رو خواستم زوک کنم. تکست ها رو سلکت کنم. یا دقیقا همین کار... دو بار زدم رو عکس تو کتاب...
یه زمانی سبزی رو لای روزنامه میپیچیدن، منم موقع پاک کردن سبزی روزنامه رو هم نگاه میکردم! درواقع ارتباطم با روزنامه در همین حد بود! الان که فکر میکنم خیلی وقته حتی دور سبزیها هم روزنامه ندیدم!
من دیگه خلاف بزرگم اینه که وقتی با کامپیوتر تایپ میکنم نگاه میکنم بالای کیبورد!!!!! ببینم اوتو کورکت کلمه رو حدس زده یا نه!
الان یاد یکی از اشتباهاتم افتادم! داشتم یه کتاب درسی میخوندم. یه جایی یک کلمه با رنگ دیگهای نوشته شده بود، من فکر کردم لینک داره:/ انگشتم رو میزدم روش که لینک رو باز کنه-_-
عجیبترین لحظه اما تعلق میگیره به وقتی که میخوای وسط کتاب یا مجله یک کلمه رو جستوجو کنی. هی دنبال کنترل اف یا علامت ذرهبین میگردی و پیدا نمیشه که نمیشه. :))
یادم هست بعد از ریختن خمیر سیلیکونی پشت سی پی یو که ناگهان از تویوپ زد بیرون و نصف بیشترش ریخت روی خود برد، دلم می خواست سریع دکمه آندو را فشار دهم، اما قفل شده بودم. البته من در کسری از ثانیه فهمیدم دکمه ای وجود ندارد اما یک چیزی توی مغزم بود که داشت با شمشیر مخم را تکه تکه می کرد و کلا گیج می زدم! حس عجیبی بود کلا. :))
روزنامه در دنیا البته وضعش به بدی ایران نیست. روزنامه رو بردن سمت تحلیلهای عمیقی که در هیچ جای فضای مجازی به صورت رایگان در دسترس نیست و طبیعتا اهل روزنامه میرن مشترک اون روزنامه میشن. حالا یا کاغذی یا مجازی و حاضرن بخاطر خوندن اون تحلیلها پول بدند.
:))))
جانی تان شانس آورده نخواسته صفحه را با تاچ بزرگتر کند!!!
خدا حفظتان کناد!! تندرست باشید.