غم شاعر
+
۱۳۹۲/۲/۲۲ | ۱۸:۰۴ | رحیم فلاحتی
این که بنشینی و شعر بنویسی ، خنده دار است نه ؟!
با غم نان ،
شاعر با غم نان
چه باید بکند ؟
غم دین
غم آزادی
و هزار و یک غم دیگر به کنار !
با غم نان چه باید کرد ؟
غم عشق را چشیده ام
غم دین را به جان خریده ام
آزادی را از دور به نظاره نشسته ام
با شکم گرسنه اما این ها حرفی بیش نیست .
صدای ناله های شکمم را می شنوی ؟
سخت بی حیاست ،
شکمی که خالی مانده است !
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.