علی آقا چرا ؟
چند ماه است به یک راننده فکر می کنم. به راننده ای که هر روز با آن مسیر خانه به محل کار و بالعکس را رفت و آمد می کنم. به مینی بوسی که بیش از ربع قرن است در جاده ها تاخته و با صندلی های مستهلک و اتاق نیمه پوسیده و پنجرهای پر سر و صدا دیگر نفس اش به زحمت بالا می آید.اما در این میان تنها چیزی که بیش از همه آزار دهنده است بوق ناهنجاری است که راننده روی ماشین اش سوار کرده . مدام از خودم می پرسم این آقا چه لذتی از آزار دادن راننده ها و گاه حتی عابرین در حال گذر می برد. بوق هایی که استفاده اش در محیط شهری ممنوع است و این آقا هربار در گذر از کنار اتومبیلی به نظرش سد راه او بوده آن را به صدا در می آورد. صدایی ناهنجار که حتی من سرنشین را آزار می دهد و مطمئن هستم راننده و هر رهگذری که با آن آزار می بیند دشنامی نثار جناب راننده ی مینی بوس و خانواده اش می کند.
دلم می خواهد از او بپرسم : « علی آقا ! چرا دشنام و ناسزا برای خود و خانوادهات می خری ؟ ! که اگر ناخواسته مسافری هنگام پیاده شدن درب را کمی محکم تر از همیشه ببندد گوشت تن ات می ریزد ؟! »
هر حرف آدم یک پیام است.
هر حرکت آدم هم یک پیام است که میشود ترجمه کرد.
مثل نگاه کردن خیره با لبخند. که یعنی عشق من تویی!
یا نگاه نکردن. که یعنی برام مهم نیستی. و از نظر من کوچکی.
بوق زدن هم یک حرکت است. پیام ش باید این باشد که ای کناری حواست را جمع کن مبادا به خطری نزدیک شویم.
اما، جنس بوق، مدت بوق، زمان بوق، فرم بوق، هر کدام پیام خوش را دارد. یک بوق ناهنجار ممتد پیام ش این است که من بزرگم، و باید تسلیم من باشید!
اینجا بسته به دست بودن ادعا، صفت های مختلف میگیرد شخص راننده. اگر از یک ماشین گرانقیمت بزرگ صادر شود، آن شخص میشود یک مغرور از خدا بیخبر. اما اگر از یک مینیبوس درپیت، یک بدبخت عقده ای از ادب بیخبر.
فحش شنیدن، اینجا یعنی تاییدیه این که بزرگم. که دیگران از سر ناتوانی فحش میدهند. پس من به مقصود رسیدم.
اما حرفی که شاید در او اثر کند، یک چنین چیزی احتمالا...
علی آقا، یک اشتباهی کرد، شما بزرگواری.
که کانال رفتاری او برود سمت گذشت. یعنی خودش خودش را بزرگ تصور کند بدون هیچ تاییدیه خارجی. اصلا اخلاق یعنی همین.
سلام و صلوات بر این وبلاگ!
والا.میخواد فش بخوره.فک کنم:|
و اینکه.یه سری چیزا.یه سری چیزایی که باحال نیست و حال مردمو میگیره و زیاد فراگیر نیست که همه انجام بدن، حال میده انجام دادن و بهشون تن دادن.همیشه کسایی که از یه جور چند شخصیتی ذاتی و دگر شخصیتی رنج میبرن از این اطلاحن کرم ها میریزند.
من هم مثل انها.و خیلیا هم مثل من.
درود بر آبلوموف
نوشته تون منو یاد یکی از مستندهای بی بی سی انداخت. اونجا مردی بود که می گفت در کودکی، پدرش مدام او رو کتک می زده و می گفته چون دوستش داره این کار رو می کنه. اون مرد در بزرگسالی، دوست داشتن رو با درد و زجردادن برابر می دونسته. پس هر کسی رو که بیشتر دوست داشته بیشتر اذیت می کرده!
حالا حکایت علی آقای شماست. بعضی ها به دنبال جلب توجه هستند و حاضرند با هر وسیله ای ابراز وجود کنند. حتی اگه فحش بخورند! از دید یک انسان سالم، فحش و ناسزا شنیدن عجیبه اما ممکنه از دید یک نفر دیگه لذت بخش و ارضاکننده باشه!
حیف این بین فقط سر شما هر رو به درد میاد و آزار می بینید. :(