شاعر مکتب نرفته
+
۱۳۹۲/۳/۲۵ | ۰۴:۳۷ | رحیم فلاحتی
دفترهایم پاره
مدادهایم شکسته
دوستانم در غربت !
مادر خاطراتش را با آلزایمر تاخت زده
و قاب عکسی با روبان مشکی مورب بر دیوار
کامم زهر
حرف هایم تلخ
گاهی با خودم هم سر جنگ دارم
با این حال چگونه بگویم آزارم به مورچه ای نرسیده است .
امشب اگر فرصتی دست دهد
کلمات شکل گرفته در ذهنم را
در شیر و شکر می خیسانم
و شاید در عسلی که از فروشنده ای دوره گرد ابتیاع کرده ام
که می گفت : « عسل کوهپایه های شاه معلم است
دوای درد هر شاعر مکتب نرفته »
با این همه اوصاف این زبان سرخ را چه کنم ؟
هنوز تلخ و گزنده است !
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.