سلاخ خانه ی نمی دانم شماره ی چند ؟!
+
۱۳۹۲/۱۱/۲۹ | ۱۹:۱۰ | رحیم فلاحتی
در یک دست چاقوی بلند و در دست دیگر مصقل شروع می کنم دو قطعه فولاد را نرم و آهسته بر روی هم کشیدن ... و زیر لب می شمارم ... یک ، دو ، سه ، چهار ، پنج ، شش و چرخش دست ... یک ، دو ، سه و همینطور به ترتیب چاقو را در دست پشت و رو می کنم . اعداد در ذهنم رج می شوند و مثل طلسمی مرا در بر می گیرند ... بسته را می اندازم روی ترازو ، از آن جا روی تخته و چاقوی تیزی که می دود روی پوست و مفاصل و ضرباتی که گوشت را قطعه قطعه می کند ...ـ « آقا ! آقا ... ببخشید لطفن اون یکی رو برام کبابی خُرد کنید ! »
+ اندر احوال این روزها
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.