راست می گه عادت می کنیم !
+
۱۳۹۲/۸/۲۸ | ۲۰:۱۰ | رحیم فلاحتی
فلافل فروشی سر خیابان میکائیل زن و مردی جنوبی اند که با هم به عربی صحبت می کنند . دوست دارم حین آماده شدن سفارش ها همان جلو کنار اجاق بایستم و به حروف و کلمات غلیظی که بین شان رد و بدل می شود گوش کنم .
مرد سبزه رو است و همیشه سرش را می تراشد و روی سر تراشیده اش که از گرمای اجاق و عرق برق می زند کلاه بیسبال می گذارد . قیافه اش چیزی در حد کپی برابر اصل خواننده ای است آن طرف آبی .
با نیم نگاهی به من و نیمی از حواسش که به گلوله هایی که درون روغن داغ غوطه ورند می گوید : « خدایا ! مگه می شه کل هفته یک بند بارون بیاد ؟! »
زن در حالیکه خیارشور و دیگر مخلفات را درون نان و مابین گلوله های سرخ و طلایی فلافل جا می دهد جواب می دهد : « جاسم اومدی شهر بارون نه ! » « آقا شما رو به خدا ! بچه جنوب از دل گرما و شرجی چهل درجه اومده تو دل بهشت کفر می گه ! »
ـ « فوزیه ! کـفر چیه ! جان خودم اگه همـین جور بارون بباره ســـر کچل من هم چمــناش سبز می شه ! »
می گویم : « آره ! گرما و شرجی و خورشیدی که همیشه می تابه ! ... اما اینجا اونطور نیست . شاید یک هفته اصلن روی خورشید رو نبینید . عادت می کنید . »
زن به تایید می گوید : « آره جاسم آقا راست می گه عادت می کنیم !... زود عادت می کنیم .»
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.