رازهای سر به مُهر
امروز خیلی اتفاقی صفحه ی اینستاگرامی خانمی را دیدم که در آن خانم نویسنده ادعا کرده بود که مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است. هم خانم نویسنده را می شناسم و هم نویسنده ی مردی که نقش استادی را در زمینه ی نویسندگی را برای آن خانم ایفا می کرده است. من هم چند جلسه ای را سر کلاس آن استاد نشسته بودم و احساس تنهایی دو نفره را در خانه ی شخصی اش که مرا به آنجا دعوت می کرد چشیده بودم. من و او تقریبا هم سن بودیم و همجنس. و اینکه در تنهایی دو جنس مخالف در خانه ای آپارتمانی چه اتفاقی می توانست بیفتد، می توان در اشکال گوناگون متصور شد.
اکنون پس از سال ها پرده از رازهایی برداشته می شود که سر به مُهر مانده بوده اند. چرا دیر ؟ ... چرا اینقدر دیر ؟ چرا همان زمان قربانی نتوانسته از خود دفاع و یا از فرد مذکور شکایت کند؟ ... رفت و آمدها انجام شده است. کارهای مرتبط با کلاس داستان نویسی کامل و در برخی جهات به سرانجام رسیده و با کمک فرد خطاکار چاپ و منتشر شده و بعد از گذشت سال ها از زمان وقوع جرم فردی که مورد تجاوز قرار گرفته زبان به شکایت گشوده است.
فکر می کنم آدمی به امید دلخوش است و در برابر حوادثی که بر او تحمیل می شود تفسیرهای عجیبی می کند. تفسیرهایی عجیب و مثبت به نفع خود و بدترین اتفاق های زندگی اش را به امید رهایی از وضعیتی که در آن است تحمل می کند. دلخوشی به اشتهار در آینده با دستیابی به موفقیت هایی که از زیر دست افرادی می گذرد که خود بهره جویان از این اشتهارند و دامی که تنیده اند موجب سوء اشتهار است و نابود کننده . آثاری که بر تن و جان آنکه آزاردیده تمام عمر برجای می ماند. اینکه این زن چه رنج هایی را برخود هموار کرده است و با چه امیدهای واهی راه به سرابی کشنده پیموده است تصورش دردناک است. این روزها زنان آزار دیده زبان به افشای این دست درازی ها گشوده اند. جرائمی که متاسفانه در بیشتر موارد مدرک و سندی نمی توان برای آن ارائه کرد و فرد گناهکار به راحتی از طبعات جرم خود فرار می کند و حتی درخواست اعاده ی حیثیت می کند.
+ نقاشی آفرینش نهایی اثر میکل آنژ
سلام آبلوموف
راستش قضیه جوری پیچیده است که آدم هر حرفی بزنه ممکنه مورد قضاوت قرار بگیره! خصوصا وقتی خودت هم زن باشی و بخواهی چیزی بگی که ممکنه به مذاق زن ها خوش نیاد یا طرفداری از مردها تلقی بشه.
ولی فارغ از جنسیت، باید دید اولویت هر فردی چیه؟! قبول دارم آدم توی شرایط سخت، ممکنه دچار اشتباهاتی بشه که بعد از گذر از اون مرحله حتی نخواد تصورشون کنه! اما اگر اینطوره، دیگه برای چی داره شکایت می کنه؟ اگر همراهی با استاد برای به ثمر نشستن و چاپ یک کتاب بشه، وقتی اون کتاب چاپ شده، یک معامله ساده صورت گرفته، آیا حالا بعدش می شه مدعی شد؟!!...
این مشکلات همیشه دو سر داره، یکی اون استادی که از موقعیت خودش و قدرتش سوءاستفاده کرده و دیگری اون شاگردی که به طمع بلندپروازی های خودش، حاضره چیزهایی رو قربانی که ممکنه در آینده از کرده ی خودش پشیمون بشه.
قطعا باید قانون جلوی این فسادها رو بگیره. قطعا ما باید یاد بگیریم که هیچ کسی خدا نیست و ممکنه به راحتی هر دو طرف دچار اشتباه بشن... اما من هنوز نتونستم با این مدل شکایت های بعدش کنار بیام. شکایت کردن خوبه، اما یک جورهایی هم باید اونی که داره نقش قربانی رو بازی می کنه محاکمه بشه! نمی تونیم از زیر بار مسئولیت خودمون شونه خالی کنیم. اگر نمی خواهیم مورد تجاوز قرار بگیریم، باید همیشه مراقب این قضیه باشیم و راه های احتمالش رو تا حد ممکن ببندیم. اگر هم رخ داد به قول شما همان زمان شکایت کنیم.
خیلی دلایل میشه آورد (که بخشیش رو دوستان دیگه اشاره کردن) اما من حس میکنم مهمترینشون فرهنگ غلطیه که تو جامعهٔ ما جا افتاده که «حتماً کرم از خودت بوده» و شخص اگه زبون باز کنه، حتی اگه اون جملهٔ قبلی رو هم نشنوه، حتماً به خاطر «دست خورده شدن» از همهٔ عالم و آدم طردش میکنن... الان که آدما در این موارد حرف میزنن به گمونم یه نور امید برای گذر از این فرهنگای اشتباه باشه.
درود بر تو خال اوغلی
خواندن و دیدن و شنیدن اینها چقدر آدم را دلمرده و خستهتر می کند. وقتی که فکر میکنی این ادبیات است که آخرین پناهگاه توست، سنگری که میتواند تورا از کثافتهای زندگی در امان نگه دارد. اما اینطور نیست. آن زمان خیلی زودترها این موضوع را فهمیدم و به عدهای توضیحاتی دادم. میدانی که میدانم از چه می گویی و از چه میگویم؛ آن کلاس ها...شکل هنر، سیبِ پوکِ تو زردی بود که ارزش خوردن نداشت و اینجور ندارد که ندارد. همان بهتر که آدم به راه خودش باشد. این جسارت و لجنمایهگی چیز جز آن شکل شدت یافته و دستمالی شده «بودن» نیست. دیگر اینجور بودن با نبودنش فرقی ندارد. شمار روایت قربانیان و حالت ترس خورده آنها که جسارت بیان کردنشان زیر بار کلیشه و قضاوتها و ترس ها له شده خود راوی ماجراست، و هر چند مجبوریم دل ببندیم به قوانین برای اثبات مدعا که کم نیست ضعف این قانون زیر چنک مجریان مافنگی.
سن گوربان
یاد قضیه آیدین آغداشلو افتادم :(