دیدار روی دلبر
نوشتن کیف نمی ده . یعنی دست و دلم به نوشتن نمی ره .چیزی هم برای گفتن ندارم . پیام های وبلاگم بی جواب مونده و خلاصه آخر بی دل و دماغی بر من نازل شده .
یک سایت فروش اینترنتی کتاب رو باز می کنم و شروع می کنم به جستجوی کتابای مورد علاقه ام و یا اونایی که دوستان معرفی کرده ان. حواسم هست تعدادشون زیاد نشه . چون جانی سهمیه بندی کرده . باید از کتابای نخونده تو کتابخانه ام کم کنم تا بتونم کتابای تازه بخرم. تازه باید از دریافتی سبد معیشتی هزینه کنم که اون هم کفاف دوتا کتاب لاغر مردنی رو به زحمت می ده . ماه گذشته جانی رو گذاشتم تو عمل انجام شده . وقتی فهمید کتاب سفارش دادم که پستچی پشت در آپارتمان بود. مخارج اون ماه مون خیلی زیاد شده بود و نباید کتاب می خریدم . اما اعتیاد دیگه . وقتی خمار باشی تموم تنت درد می کنه و استخونات می خوان بترکن . اصلن همه ی تنت زق زق می کنه . و علاج دردش اینکه چندتا کتاب تازه بخری . حتی اگه دیر و دور بری سراغش !
حساب از دستم در رفته . خدایا توبه ! تا اینجا هفت تا کتاب انداختم تو سبد خرید. کارت بانکی م شارژ نشده . باید منتظر باشم . زیر چشمی به جانی نگاه می کنم . به خیالش که من در حال نوشتن مطلب برای وبلاگم هستم. باید آروم آروم بحث خرید کتاب رو باز کنم. می دونم خودش هم چندتا کتاب توی لیست این ماهش هست . شاید بودجه خرید این ماه مون رو افزایش داد. خدایا دیدار روی پستچی محل را از ما دریغ مکن ! آمین !
پستچی دلبر باشه؟! :/ اونم موتوری؟!... از اون کم حوصله ها؟! زورشون میاد یه زنگ به مشتری بزنن قبل از برگشت زدن سفارش؟! دلبر...
سلام
الان برات گُل ریزون راه میندازم :))
یه چی بگم باورت بشه. من از زور بی کتابی ، تو این پنج شش ماه، هرچی داشتم دوباره خوندم. بعضیاشو تند تند و بعضیا رو با دقت، سه شب پیش اما رفتم سراغ رساله امام خمینی چاپ 1365. چی کار کنیم خوب؟
گفتی سبد معیشتی. هرگز نتونستم درکش کنم. چون به محض ورود، در کسری از ثانیه، از طرف بانک برداشته میشه برای دیر کرد قسطام:)))
الان برام گُل ریزون راه میندازی:))
واقعا میفرستی؟
جان من؟ (اینِش رو با لهجه گیلانی بخون) جان من؟ خیـــــــــلی ممنون
آبای؟ نَمَنَه؟
:))
آقا خیلی گُلی و گُل بودنت ثابت شده....
فعلا دارم از جسارتت در عکاسی درس میگیرم....
حتی عکسهایی که ازت تاثیر گرفتم هم حتما میدونی کدوماست.
اعتیاد عجیبی داری ...
یکی از کتابایی که میخوای من برات میخرم ...
اسم کتاب بگو ... آدرست رو هم برام بفرست.
میدونم کامنتم ارتباط محتوایی نداره اما ارتباط شکلی حتماً داره! راستش یهو یاد کتابای نصفه و نیمه خوندهٔ خودم افتادم، عذاب وجدان گرفتم! :))
پدرم وقتی جوون بوده برای سه نسل بعدش کتاب خریده که دیگه اگه حتی بودجه خریدن کتابم باشه جای نگهداریش نیست! فقط حیف به این توجه نکرده شاید نسلای بعدش دلشون نخواد کتابای روانشناسیِ علمی، تاریخی، سیاسی یا انقلابی بخونن(:
بابای منم دقیقا مثل بابای میس واو
هروقت کتاب میخریم میگه: خُلید شما.
این همه کتاب. بعد کتاباش رو نشون میده و میگه آه.
یه چی بگم؟ بابا -3-4 کلاس اکابه رفته. مکتب. ولی اندازه یه پروفسور کتاب خونده و علم داره.... کتاب خوبه. پس بخونید D:
خاطراتش رو به صورت وبلاگ درآوردم ...تو بلاگفا هنوز هست.
راستش اگه سری داستان های " عزبز نسین" رو بشه در رده کودکان و نوجوان حساب کرد چرا اینا رو هم داشت! (: ۱۴ ۱۵ سالم بود اکثر کتابای داستانشو خونده بودم.
دخل و تصرف ( همون سا/نسور) تو چاپای جدید کتابای قدیمی زیاد دیده میشه. کتابای عزیز نسین هم به همین صورت گویا جدیدا چاپ و روانه بازار میشن ولی یادمه همون موقع ها هم جزو ممنوعه ها بود!
تو کتابای پدرم همه جور کتابی پیدا میشه جز کتابای شعر(: من به مجموعه ش اندکی شاملو و سهراب و فروغ اضافه کردم.
به میرزا مهدی:
به قول همکار جناب فلاحتی، همون قضیه ی " سیکل قدیم قد دکترای حالا ارزش داره" و حقیقتا همینطوره (: الان خیلی چیزا سر جای خودشون نیستن و خیلی چیزا ارزش اسمیشون با ارزش واقعیشون یکی نیست.
من چند ماه خودم رو تحریم کردم که کتاب جدید نخرم مگر اینکه کتابهای نخوندهم رو بخونم و بعد.
ولی به دو دلیل این تصمیم رو کنسل کردم. اول اینکه هر کتابی حس و حال خودش رو داره. من نمیتونم وقتی حس کتاب ایکس رو ندارم و دلم کتاب ایگرگ رو میخواد با این استدلال که کتاب ایکس رو الان دارم و باید بخونمش تا به خودم اجازه بدم کتاب ایگرگ رو بخونم برم سراغ کتاب ایکس.
یعنی خودم رو اجبار کنم و کتاب ایکس رو بخونم. از روی اجبار نه حس و حال خودم. خب این خوندن به درد نمیخوره فکر کنم.
دوم هم اینکه روزبه روز قیمتا بیشتر میشه این ماه نخری ماه بعد ضرر میکنی :))
من چون کتاب خریده بودم تو طرح بهارانه و بعد دوباره اول تابستون ، از طرف خواهر گرامی تحریم شده بودم تا پاییز نخرم😁که کتابای قبلی رو بخونم و انقدر پول خرج نکنم😅البته دو سه تا هم برای طراحی و فیلمنامه خریدم تابستون
ولی خب یه کتاب جدید که اومد شهریور و گذشتن یکسال از رفتن من به کتابفروشی ، تونستم راضیش کنم بریم خرید😎😁دیگه فعلا کتاب جدید دارم...روحم تغذیه شده😁✌🏻