« دریای غم »
+
۱۳۹۲/۵/۱۰ | ۱۶:۰۶ | رحیم فلاحتی
به کدامین خاک مرا نشانده ای ؟!
هر چه هست
بسیار حاصل خیز است
و پر باران
که چنین
به شکوفه نشسته است
از غم
قامت نونهال من .
به کدامین دایه سپرده ای مرا ؟!
که از پستانش غم تراویده
و لالایی اش
قصه ی هجران بوده
و چشم انتظاری !
به کدامین رود ؟
به کدامین دریا ؟
بحرالمیت !
یا دریای سیاه ؟!
شاید دیگر چشم نواز نباشد
این جمله
وقتی مینی بوس پدر از مقابلم می گذرد
و در انبوهی از دود سیاه
می خوانم :
« دریای غم ساحل ندارد »
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.