درزی نیز در کوزه افتاد!
+
۱۳۹۴/۵/۱۶ | ۰۲:۱۳ | رحیم فلاحتی
در شهر مردی درزی بود . بر دروازه ی شهر دکان داشتی ، بر گذر گورستان و کوزه ای در میخی آویخته بود و هوسش آن بودی که هر جنازه ای که از در شهر بیرون بردندی وی سنگی در آن کوزه افکندی و هر ماهی حساب آن سنگ ها کردی که چند کس بیرون بردند و آن کوزه تهی کردی و باز سنگ در همی افکندی ، تا روزگاری بر آمد ، درزی نیز بمرد ،مردی به طلب درزی آمد و خبر مرگ او نداشت ، در دکانش بسته دید ، همسایه ی او را پرسید که این درزی کجاست که حاضر نیست ؟ همسایه گفت که : درزی نیز در کوزه افتاد !
برگرفته از : قابوسنامه
پاسخ
بله ! عزیزانی که در بازنویسی نثر قدیم دستی دارند سعی می کنند تا این کلمات و اسامی سخت و نامانوس را با معادل هایی دیگر برای ما راحت و قابل فهم کنند !!!!!
۱۹ مرداد ۹۴
پاسخ
:)
۱۳ آذر ۹۶
پاسخ
خواهش می کنم ! از بابت چی ؟
۲۰ آبان ۹۸
فکر نمیکنم نسل جدید معنی این اسامی و مشاغل رو بدونند متأسفانه.