خرمگس معرکه
خواب دیدم که نماینده ی مجلسم و مادر می گوید :
- « شیرم راحلالت نخواهم کرد. تو آنجا چه می کنی ؟ آنجا حیطه ی قلمرو من است !»
تمام روسای مجلس از ابتدای تشکیل آن تا کنون گرد من حلقه زده اند. مکلا و معمم ، پیر و جوان . هر کدام می خواهند برای ازدواج با مادرم که پیش از این چندین نماینده را تا لب چشمه تشنه برده و برگردانده بود پیش قدم شوند . در این میان خرمگسی درشت برای لحظه ای به نوبت بر سر و روی یکی از آن ها می نشست و بر می خاست و صدای بال زدنش در صحن مجلس می پیچید.مادر که در طبقه بالا نشسته بود با لحنی تمسخر آمیز گفت :
- « مواظب باشید از هول حلیم توی دیگ نیفتید !»
من شرم می کنم . سعی می کنم از میان جمع خودم را بیرون بکشم . اما آن ها مرا به سمت تریبون هدایت می کنند . هر کدام به لطایف الحیلی می خواهند که من برای دامادی شان وساطت کنم و نامزد منتخب را پشت میکروفن اعلام کنم .
همه چیز را مهیا کرده اند. شیخ معممی گلدانی را مقابلم می گیرد . می خواهم دست درون گلدان کنم .و نامی را بیرون بکشم . اما ناگهان صدای اعتراضی در صحن می پیچد و مدرس از کنجی خاک گرفته در حالیکه عصایش را در هوا تکان می دهد فریاد می زند :
- « حواست باشد پسر! تا نگویی که آن یک رای که من به نام خودم درون صندوق آرا انداخته بودم و خوانده نشد چه بر سرش آمده نمی گذارم مادرت عروس شود !»
مادر چادری از کیف اش بیرون می کشد و دستپاچه سرش می کند. زیر لب می گویم :
- « خدایا اینجا چه خبر است ؟! »
هنوز پشت تریبون ایستاده ام . همهمه ای برپاست . تعدادی از نماینده ها همدیگر را تهدید می کنند. اختلاف ها بر سر جهاز عروس است و مهریه . در گوشه ای کار به زد و خورد کشیده است . زمان را گم کرده ام . چشم می گردانم . هیچ عکسی از شاهان گذشته و حال بر دیوار نیست . گنگ و مبهوت مانده ام .
جوانکی دیلاق روزنامه به دست می دود داخل صحن . تعدادی آژان هم بدنبالش . جوانک داد می زند : « اطلاعیه ! اطلاعیه ! آخرین خبر ! رضا خان میر پنج شاه شد . رضاخان شاه شد ! ... » و من برق را در نگاه چشمان مادر که آن بالا جمعی را به انتظار گذاشته می بینم . با این خبر حتمن انتخاب خودش را کرده است . مطمئنم اگر از خواب بیدار شوم ولیعهد شده ام .
انشالله تعبیرش این باشه که یک رضاخان بیاد و این نکبت جاری در این مملکت رو ببره . ( آرزو بر جوانان عیب نیست)
البته مشروط به اینکه خودش هم بلای دیگری نباشه .
ولیعهدی مبارک :)
حالا بحث سر اینه که باید بریم سراغ تعبیر خواب یونگ یا تعبیر خواب ابنسیرین؟ :))
سلام فقط اونجا که مدرس اومد و مادر چادرش را سر کرد.
:)))
دیوانه ی این تیکه های اینجوری هستم.
هفت مسئول با هفت حیله سر مردمان هفتباور را گرم خواهند کرد تا هفت مسئول دیگر، هفت گنج مملکت را به تاراج برند!
در یک حکومت قوی، از نوع سوسیال دموکراسی مثل چین، فقیر باید فقیر بمونه و برای حکومت کار کنه.
در حکومت های دموکراسی و نظامهای امپریالیستی و کاپیتالیستی مثل آمریکا، فقیر باید فقیر بمونه و برای شرکتهای بزرگ کار کنه.
در جوامع درهم و بی برنامه مثل ایران، فقیر باید فقیر بمونه، تا بمیره!
«خواب آشفته است. تعبیر نداره.» ((: