حبس بدون ملاقات ...
+
۱۳۹۲/۱۰/۲۶ | ۲۰:۰۱ | رحیم فلاحتی
به طرح و نقش کاغذ دیواری ها نگاه می کنم به نوری که از لوسترها و از میان حباب های سرامیکی قد کشیده اند به اطراف به سایه های کوتاه و بلند اشیاء اطرافم ." جنایت و مکافاتی " که روی میز باز ماندهو روزهاست که با من همراه است و حجمی که با هربار دیدنش ترس به جانم می ریزد .کلمات پر تشویشسطرهای دلهره آور .به جعبه ی جادو می نگرم به دستگاه پخشی که روزه ی سکوت گرفته است .روی کاناپه لم داده ام به پا دردم فکر می کنمو کمر دردی که نمی دانم دیسک است یا صفحه کلاچبه کوکوهای نیم سوخته ی داخل سینک و بو و بخار روغن در فضای خانه ، به روغن ماسیده درون تابه نان های بیات داخل سفره صدای ناله ی کتری روی شعله ی اجاق ...نمی دانم چرا این ذهنم چون کودکی بیش فعال این همه این در و آن در می زند ؟کاش روی یک موضوع بند می شد آن وقت" از خروس خون تا بوق سگ " می گماردمش به یاد تو به اندیشه ی گیسوانت چشمان آهو وش سیاهت و چال روی گونه ها و ...می گماردمش به حبس مادام العمرتا فقط و فقط به تو بیندیشد بی هیچ ملاقاتی !
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.