جناب عکاس ! ... لطفن ...
+
۱۳۹۳/۲/۹ | ۰۸:۱۰ | رحیم فلاحتی
همین ابتدا بگویم
این شعر نیست
نه سپید
نه کلاسیک
و نه حتی هایکو .
عرض کنم خدمت تان
چند وقتی ست
در به در و هلاکِ یک عکاس خوبم
و کت و شلواری مارک دار
با پاپیونی شق و رق
و ارکیده ای زرد
هویدا برجیب کوچک کُت ام
پیپ بماند، پیشکش !
آی ! ...
جناب عکاس ...
لطفن یک پرتره ی زیبا !
حتی الامکان درون قاب باشد
می خواهم معشوقه ای زیبا
با دست های خود
در غروبی آغشته به باران و عطر خاک
بر روی سنگ مزارم بگذارد .
لطفن ! ...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.