جادوی کلمات
+
۱۳۹۶/۸/۳ | ۱۹:۴۱ | رحیم فلاحتی
صدا می زد : آقا ... آقا ...
من بی آن که اهمیتی بدهم رکاب زنان گذشتم. اما بار سوم حس کردم من هستم که در آن خیابان خلوت مورد خطابم. ایستادم و برگشتم سمت صدا. فقط صدا نبود. خانمی بلند قامت و میان سال پوشیده در چادری مشکی که سفیدی صورتش و زیبایی آن را دو چندان کرده بود.
- ببخشید این اطراف نانوایی نیست ؟
کمی مکث کردم. مکثی که به نظرم طولانی آمد و گفتم : انتهای همین خیابان، سه راه را بروید سمت راست. هم سنگکی هست و هم نبش کوچه تافتونی .
- سپاسگزارم ...
پا گذاشتم روی رکاب . او رفت و مرا دو چندان عاشق کلمه و واژه ای کرد که می تواند از معجزات گفتار در مکالمات مان باشد .
سپاسگزارم!
خورشید جاودان
این سپاسگذاری رو با تماام وجود تو محل کارم حس میکنم میدونید مدیر جدیدمون واقعا قدرشناس و زحمت معلماش رو میبینه سپاسگذاری موتور محرک برای بهتر شدن حداقل تو محیط کارم که تو این یک ماه گذشته اینطور بوده
۴ آبان ۹۶
پاسخ
واقعن . همون کلمه ی خشک و خالی کلی به آدم انگیزه می ده 👍
خدا رو شکر! مدیر قدرشناس نعمت .
۴ آبان ۹۶
تابان
به همان اندازه وشاید بیشتر از آن چه که شما عاشق این واژه شدید،من از کلمه ی *انشاالله*متنفرم!!!
۴ آبان ۹۶
پاسخ
آره بعضی کلمات هم چنین سرنوشتی دارن و می میرند 😥
۴ آبان ۹۶
مهرداد
چه خوب که نگفت مرسی .و یا حتی ممنون
سپاسگزارم.
۶ آبان ۹۶
پاسخ
به همین قشنگی : سپاسگزارم 😁
۶ آبان ۹۶
بندباز
هاهاها... این کامنت حاوی مقدار زیادی بدجنسی است! :))
با دقت که خوندم پستت رو دیدم وصف چادر و قرص روی ماه وزن بیشتری داشت تا کلمه ی سپاسگزاری!...
...
الان آبلوموف کله مو می کنه!... فرارررر...
۱۱ آبان ۹۶
پاسخ
بله استاد ! زیبایی بصری بر زیبایی کلامی چربیده 🙌
۱۲ آبان ۹۶
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.