تف سربالا
قهر خداوند بی مقدمه و آگاهانیدن قبلی بر ناکسان فرو نمی بارد . در جوامع امروزین روی برگردانیدن مردم و اعتراض اندیشه مندان پیام غضب الهی است و مقدمه ی سقوط جباران، و در روزگار گذشته کابوس وحشت خیز شبانگاهی . وعجبا که پیام هایی بدین روشنی و رسایی درهر زمانه ای ناشنیده مانده است، که دل ستمکاران را با خواب غفلت اُنس دیرینه ای است .
+ بر گرفته از کتاب ، ضحاک ماردوش ، سعیدی سیرجانی ،چاپ پنجم ، ص 90
ستمکاران عجیب به خود غره اند، گمان می برند جاودانه خواهند بود، چه گمان احمقانهای!!
دور نیست روزی که پایان زندگی ننگینشان را به نظاره بنشینند و افسوس بخورند...
اینروزهابیشتر از همه از دیدن ادم هایی تعجب می کنم که یک لحظه اینطرفند و لحظه دیگر آن طرفی!! جوریکه انگار به بی وجهی رسیده اند!! هم از آخور می خورند و هم از توبره!!
من باد به پرچم م.
چون به شادی نزدیکتر است.
هر که حساستر است همواره مفیدتر نیست.
چهل سال قبل تجربه کردیم.
ابدا نباید دوباره تجربه کرد.
گذر زمان و اصلاح آرام. سیاه و سفید دیدن و این خیال تقریبا خام، که دیو که بیرون رود، فرشته خانم میآید، بدرد التیام بخشیدن به وجدان بیدار میخورد نه بدرد پیش بردن تاریخ. یک دیو دیگر میآید.
در بهترین حالت، این است که یک دیوی مثل ترامپ به کمک طناب عقلا دست و پایش را ببندی. این طناب هم حاصل دویست سال اندیشه و مطالعه است. و جوامع هیچ گاه ناگهان درست نشده اند، هرچند ناگهان خراب شدن را تجربه کرده ایم.
با آرامش، درست میشود. و اگر میخواهی آن روز را ببینی، هر روز ورزش کن.
اصلاح جایی معنا میگیرد که روزنهای برای اصلاح باقی مانده باشد. من با وجود هیجانزدگی همیشگیام، پیشتر طرفدار اصلاح بودم، حرف خودم هم نبود، گردن به شمشیر تاریخ گذاشته بودم.
اما،
کانالیزهکردن تمام پول یک مملکت در یک دایره خاص (و نه فساد موردی که میزان سنجشش سادهلوحانه صندل پاره کسی یا سمندِ ایرانی کسی دیگر باشد)، بدلشدن سپهر سیاست کشور به عرصه کشاکشهای قبیلهای (نام خانوادگیاش را بپرس)، قانون اساسی منسوخی که هربار جای مراجعه به عقل، موقعیت پیش رو را تقلیل میدهد تا قابل تطبیق دادن با موقعیتی تاریخی در صدها سال پیش بشود، جنگ همهجانبه با عقلانیت با محوریت مدرسهها و آموزش ابتدایی، نظارت استصوابی که عملا هر فرد قابل و کاردانی را از گزینهها حذف میکند، خفقان مطلق، پروپاگاندای وسیع، عدم وجود حتی یک جریان ژورنالیستی معتبر، روشن، شفاف و بیمرز، و دیکتاتوری مطلق، اینها جایی برای اصلاحات، لااقل با روشی که دوستان ما از همان اوایل انقلاب ۵۷ پیش گرفتند و امروز همگی دریافتیم چیزی جز بازیچهکردن مردم نبود، باقی نمیگذارد.
متاسفم، اما دنیای پرسرعت سرمایهداری کامپیوترهای کوانتومی، منتظر بازگشت یک کشور با چندصدسال تاریخ منحط اندیشه که همزمان با اوج شکوفایی اندیشه آلمانی و بازگشت حکمت یونانی بود، نمیماند.
مردم خستهای که آخرین امیدهایشان را هم، به قول والرشتاین، یک "جنبش اجتماعی" دیگر که بعدها تبدیل به دیکتاتوری امروز شد، "مصرف" کرده هم، بیشتر منتظر هیچ اصلاحاتی نمیمانند.
اینبار احتمالا ماییم که باید بهسرعت بدویم تا به حدود دستشستگی مردم، معادلات ازپیشتمامشدهی صنعت و تجارت جهانی، عقلانیت، جامعه مدنی، قوانین مدنی، و "مدینه" به تعبیر افلاطونی آن (مدرنتر البته) برسیم. اصلاحات هم در کنار تمام آلترنتیوهای دیگر این شر مطلق، فرصت این را دارد که، بدود.
روزی یکی از این همه مظلوم در زمین
میافکند به گردن ظالم طناب را