سلام جانی 

  

  پشت میزم نشسته ام و به نامه های نوشته و ننوشته ام فکر می کنم . به نامه هایی که شاید از ششصد صفحه بیشتر باشد و سعی کرده ام همه ی آن ها را به ترتیب زمانی داشته باشم . نامه ای ننوشته ام زیاد نبوده اند. به جز اندکی که خیلی تلخ بوده اند و در نیمه راه از ارسال شان منصرف شده ام و بقیه همه به دستت رسیده اند .

  امروز دوست داشتم برگردم و نامه های ابتدایی را بخوانم . نامه های خودم و نامه های تو که در جواب من  درون یک دفتر زیبا نوشته و نزد من گذاشته ای. و رفته ای تا دفتر دیگری را با نامه هایت برایم بیاوری. دفتری که این بار خودم به تو هدیه دادم .

  فرصت ندارم . باید آماده شوم . شهر در انتظار ماست . باید روز خوبی باشد با این نم نم بارانی که می خواهد ما را همراهی کند . مرور نامه ها بماند برای زمانی که خانه هستی . تعدادی را من برایت می خوانم و تعدادی را تو برای من ! مشتاق لبریز شدن از لذت صدایت هستم !