باغ چای
+
۱۳۹۱/۱۱/۲۵ | ۲۳:۳۶ | رحیم فلاحتی
چشم های آسمان پُف کرده است
قطرات باران روی گونه ی تیره و کبودش سُر می خورند
عطر برگ های تازه رُسته ی چای فضا را معطر می کند
مادر انگار در دستانش باغ چای آورده است
امروز داخل استکانم مهمان بالا بلندی افتاده بود
چشم به راهت بودم اما نیامدی !
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.