اندکی صبر ...
+
۱۳۹۵/۱۱/۲۹ | ۲۲:۵۸ | رحیم فلاحتی
از الان دلم را صابون می زنم و به بهار فکر می کنم. به جاده هایی که در آن ها خواهم راند پس از این همه باران. پس از این همه برف .به دشت هایی که چشم خواهم دوخت سرشار از عطر و سرسبزی. و کوه هایی که بودن در آن ها را حسرت می کشم همواره. و همراهانی که همچون من عاشقانه سفر را خواهند ستود . تاکید می کنم عاشقانه سفر را خواهند ستود.
اندکی صبر ...
پاسخ
سلام خانم کوهنورد :)
حال پوتین هاتون خوبه ؟ هواشو داشته باشید . خشک و چرب و آماده ی سفر :))
حال پوتین هاتون خوبه ؟ هواشو داشته باشید . خشک و چرب و آماده ی سفر :))
۲۹ بهمن ۹۵
پاسخ
آرزوی سفر خوب براتون دارم !
۲۹ بهمن ۹۵
پاسخ
خوش باشید !
۳۰ بهمن ۹۵
پاسخ
:)
۳۰ بهمن ۹۵
پاسخ
به نیت این دوتا آرزوی دو برابر براتون دارم :)))
۳۰ بهمن ۹۵
به این فکر می کنم که لابد موقع نوشتن این پست حالتون خوب بوده. اصلا نوشتن از سفر حال خوب میخواد. صبر می کنیم کسی چه میدونه وقتی بهار از راه برسه مقصد ما کجا خواهد بود:)
۳۰ بهمن ۹۵
پاسخ
خیلی دوست دارم سن پطرزبورگ را ببینم و تمامی شهرهایی را ایستگاه قطار دارند... نه ! نشد . خیلی از شهرها و روستاها از قلم می افتند. خدایا تا ما بجُنبیم یک کمی شبکه ی ریلی رو گسترده تر کن !
:))
:))
۳۰ بهمن ۹۵
پاسخ
بهار رو نمیشه بیخیال شد!
ممنونم . آره زمستونیه خوش تون اومده :)
ممنونم . آره زمستونیه خوش تون اومده :)
۳۰ بهمن ۹۵
فعلا یه مداد بردار ومثل من رو نقشه مسافرت کن با مداد تا بهار بیاد
من سه بار دور دنیا رو گشتم و خیلی هم خوش گذشته مدادم رو بر میدارم وروی مسیر های شهر های مختلف خط میکشم تا به اون شهر برسم یه جور بازی ومسافرته بعد که به مقصد رسیدم دور اون شهر خط میکشم
وقتی خدا پای رفتن نمیده یه ذهن خلاق میده منم اینجوری مسافرت میکنم :))) مدیونید اگه فکر کنید دیوونه هستم
برای گردشگریشم یه فکری کردم تو نت مکانهای دیدنی های اون شهر رو سرچ میکنم و با دیدن عکس خودمو اونجا تصور میکنم
من سه بار دور دنیا رو گشتم و خیلی هم خوش گذشته مدادم رو بر میدارم وروی مسیر های شهر های مختلف خط میکشم تا به اون شهر برسم یه جور بازی ومسافرته بعد که به مقصد رسیدم دور اون شهر خط میکشم
وقتی خدا پای رفتن نمیده یه ذهن خلاق میده منم اینجوری مسافرت میکنم :))) مدیونید اگه فکر کنید دیوونه هستم
برای گردشگریشم یه فکری کردم تو نت مکانهای دیدنی های اون شهر رو سرچ میکنم و با دیدن عکس خودمو اونجا تصور میکنم
۱ اسفند ۹۵
پاسخ
همه ی این جا بودن یعنی سفر . همین که با شما دوستان همصحبت می شوم یعنی گذر از زمان و مکان . لحظه ای در شمال، لحظه ای در جنوب و دمی دیگر در شرق و غرب . و تجسم همه ی آنچه که می تواند پیرامون این آمد و شد تخیل کرد و تخیل کرد .
نوک مدادم کُند شد یک لحظه اجازه بدید بتراشمش :))
نوک مدادم کُند شد یک لحظه اجازه بدید بتراشمش :))
۱ اسفند ۹۵
پاسخ
بالاخره رسید !
آفتاب که در میاد گرمه و ابری می شه سرد. عاشق این دیوونه بازی هاش ام :))
آفتاب که در میاد گرمه و ابری می شه سرد. عاشق این دیوونه بازی هاش ام :))
۳۰ اسفند ۹۵
ذوق کردم از خوندنش
:))