اما تو !
+
۱۳۹۲/۱۰/۷ | ۰۶:۱۰ | رحیم فلاحتی
چه چیز را تقدیم تو کنم ؟
ما زبان همدیگر را نمی فهمیم .
من غریق واژه و کلماتم
و قصه و شعر در خون من جاری ست .
اما تو !
چه بگویم ؟!
در خواب و بیداری
ورد زبان ات
و تسبیح بام تا شام ات
« دریک » و « زریک »
و رویای هر سحرگاه ات
پیش از من
رفتن به حجله گاه «داریوش» بوده است !
می دانم
و یقین دارم
حتی کتاب های نانوشته ام را
تقدیم ات نخواهم کرد !
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.