از منظری دیگر به نظاره می نشینم
+
۱۳۹۶/۷/۱۲ | ۱۲:۳۷ | رحیم فلاحتی
در چهارمین دهه از زندگی ام
انگار
تناسخی رخ داده است
و من اکنون هیزمی خشکم
از تنه ی بیدی مجنون
و حتی شاید تاکی پیر
در تنوری
که به انتظار پخت نان
به دست های ظریف دختر گیسو بافته ای
که گونه هایش از هرم آتش
گلگون خواهد شد
نشسته ام .
منتظر اتفاقات خوب (حورا)
"نمی دانم پس ازمرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم
چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم
که ازخاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد
به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز پی در پی
دم گرم خودش را بر گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند در من
سکوت مرگبارم را"
۱۳ مهر ۹۶
پاسخ
گلویم سوتکی خواهد شد...
۱۳ مهر ۹۶
بندباز
الان از کجا آخه دخترک گونه گلگون برات پیدا کنم آبلوموف؟!!
ای خدا! خودت برسون!
من که نمیدونم توی این مدت چه بر سر آبلوموف اومده؟! فقط می تونم از خدا بخوام که توان پذیرش و تغییرش رو در وجودت چندین برابر کنه.... این رود داره به جریان خودش ادامه میده... کمی خستگیت که رفت، باز راهی شو...
۲۳ مهر ۹۶
پاسخ
جای دوری نرفته . گم نشده بود . رفته تا سر چشمه آب بباره من دلواپس شدم 😀😁
روزگارم شده مثل زمهریر . شاید کلمه شد و اینجا نشست.
اوضاع خوبی نیست. ممنون از قوت قلبی که میدید 🌷
۲۳ مهر ۹۶
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.