آقای دکتر لطفن عذر مرا بپذیر !
+
۱۳۹۲/۹/۲۱ | ۱۹:۲۲ | رحیم فلاحتی
پشت پنجره بنشینی و به
آسمانی که تا دور دست خاکستری است نظاره کنی و آسمان بی وقفه ببارد و ببارد
، ناگاه دلت می گیرد . تمام غصه ی عالم آوار می شود روی سرت. با فکرهایی
که تو را به هزار راه و بی راهه می کشاند و خسته و پیر و فرتوت بر جا می
گذاردت نمی دانی چه کنی .فکر می کنی چه چیز می تواند شادت کند . بعد از مدت
ها جستجو با ذهنی خسته راه به جایی نمی بری . به یاد می آوری که مدت هاست
نخندیده ای .از ته دل نخندیده ای . و معنی شادی و شاد بودن را از یاد برده
ای .
غمگینم و
این هوای سرد و پاییزی غمگین ترم کرده است . چقدر دلم می خواهد بروم زیر این
بارانی که تمام شیروانی ها را و تمام برگ ها و درخت ها را شسته است .
دلم می خواهد تن و جان مرا هم بشوید . صورتم را بالا بگیرم . دهانم را به
سمت قطرات باران بگیرم و هوای پاک پس از باران را در شش هایم پر کنم . برای
من که از هزینه ی ویزیت روانپزشک فراری ام بهترین راه علاج همین است . آقای
دکتر لطفن عذر مرا بپذیر !
پ ن : می دانم مثل موش آب کشیده خواهم شد . بی خیال غرغرهای ارغوان !
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.