آبلوموف

و نوکرش زاخار

بستنی مگنوم یا واکسن کرونا یا تخت طاووس

+ ۱۴۰۰/۲/۶ | ۲۳:۵۶ | رحیم فلاحتی

 

  اعصابم شخمی است. از شنیدن و دیدن نظرات سیاسیون مملکت، از وزیر بهداشتی که از سر و سامان دادن اوضاع بد کرونایی مملکتش درمانده و هوس هندوستان کرده تا مگر از آنجا به رسم نادر تخت طاوس بیاورد، از وزیر صمت که خروس هایش تخم ندارند و مرغ هایش تخم نمی گذارند. از همه چیز اعصابم تخمی است. از شکری که امروز کیلویی پانزده هزارتومان خریدم . از میوه ای که دو هفته است نخورده ام. از کرایه تاکسی که بالا رفته است. از پیرمرد همسایه ی هاف هافویی که سه روز است کولر آبی خانه اش را سرویس می کند و هربار چندتا بدتر از خودش را جمع می کند دورِ کولر و با صدای بلند زیر پنجره کل کل می کنند. از گربه هایی که مرنو می کشند و گلو پاره می کنند و همدیگر را دنبال می کنند. از فلفل دلمه ای بیست و پنج هزارتومنی اعصابم تخمی است. از بستنی مگنوم دوازده هزارتومنی ، از سه هفته تعطیلی محل کارم، از واکسنی که در کار نیست ، از عزیزانی که یک به یک از میان ما می روند. و دلم می خواهد در قالب یک بوکسور حرفه ای درآیم و درس درستی به این دروغگوها که مدام وعده ی سر خرمن می دهند نشان بدهم. برای همین چند راند بوکس تماشا می کنم. پنج راند از احسان روزبهانی با یک حریف روس که او را از نفس انداخت و با امتیاز برنده شد. دلم می خواست چند بوکسور ایرانی را در مقابل حریف های چینی و آمریکایی و چند کشور دیگر ببینم که از سوی ما ناک اوت می شوند اما گفتند « نگرد نیست ! گشتیم نبود ! »  بعد از آن بیست و هفت ناک اوت از فلوید می ودر دیدم که شگفت انگیز بود و بدون چون و چرا و با قاطعیت حریف ها را نقش رینگ می کرد. ما که نتونستیم از پس این عده ی کذاب برآییم امیدوارم یکی هر چه زودتر بیاد توی رینگ و خون بپا کند! فقط لطفا راکی و رمبو و آرنولد و از این قماش نباشد. به شخصه موجودات فضایی رو ترجیح می دهم. شاید زمین به اشغال آن ها در آید اوضاع سرو سامانی بگیرد ! به امید دیدار موجودات فضایی مهربان تر از حاکمان فعلی جهان  !

مرگ در می زند !

+ ۱۴۰۰/۲/۱ | ۱۹:۱۴ | رحیم فلاحتی

  شکل بدی پیدا کرده است. این روزها زندگی شکل بدی پیدا کرده است. مرگ و میرها در اطراف مان زیاد شده است. مرگ از ویروس کرونا همه ی مرگ های دیگر را تحت شعاع قرار داده است . حتی مرگ بر آمریکا، مرگ بر شوروی و مرگ بر منافقین، کارتر و سادات و بگین و صدام و هر مرگی را که فریاد زده بودیم را. مرگ چه اشکال عجیبی دارد! حتی شکل خواستن آن هم برای افرادِ مختلف فرق می کند.

  همه چیز و همه ی اخبار دیگر تحت شعاع این ویروس عالم گیر قرار گرفته است. و مرگ هایی که هر روز با رقم هایی دو و سه رقمی در ذهن ما حک می شود. و واکنش ما این است که آهی بکشیم و فراموشش کنیم. و فراموش می کنیم تا فردا ظهر که اخبار ساعت چهارده دوباره رقمی را به هدیه بیاورد. و این در حالی است که مجری تلویزیونی که همه ی اخبار را به شکل مهوعی ساخته و پرداخته است، قیافه ای مغموم می گیرد تا آن رقم دو یا سه رقمی از جان باختگان را به بهترین شکل ادا کند.

  در پس این مرگ های کرونایی هزاران مرگ دیگر اتفاق می افتد که پنهان می ماند. مرگ از نداری و فقر. مرگ از سوء تغذیه، مرگ از بی ناموسی و مرگ از سوء مصرف مواد. و باز هم مرگ بر اثر خودکشی که منشاء آن هزاران درد فرو خورده است.

  متاسفانه در سرزمینی قدم برخاک گذاشته ایم که مرگ را ارزان و رایگان بر ما شهروندان بذل و بخش می کند.

تُفو! بر تو ای چرخ گردون تفو !

جنگ می شود ، جنگ نمی شود.

+ ۱۳۹۸/۴/۲۳ | ۱۱:۵۶ | رحیم فلاحتی

 

  گاه خواب می بینم در افغانستانم. گاه در سوریه ، گاه درعراق . خانه به دوشی ام از کابل آغاز می شود ، از بغداد می گذرد و در دمشق آرام می گیرد . راه به غزه نمی برد . راهی نیست .حتی اگر هوس زیتون کرانه های مدیترانه را کرده باشی . از زمین و دریا و آسمان راه هایش بسته اند.

  گاه موشک ، گاه گاز کُلر و گاه تله های انفجاری ! و هر از گاهی یک اتوبوس در آمریکای لاتین چپ می کند با چند کشته و زخمی . و یا یک حادثه ی تروریستی در متروی لندن ! اخبار ما پر می شود از نوارهای زردی که محدوده ی حادثه را مسدود کرده اند. با پلیس هایی که لباس های شکیل و مرتبی به تن دارند.  

  مادر با پای دردآلود از آقا لطیف ، سوپری سرکوچه، دو کیلو سیب زمینی اردبیل خریده به بیست هزارتومان . ولی هنوز بر سر این حرف اش ایستاده است که ، جنگ نخواهد شد !

  من تکرار می کنم . جنگ می شود ، جنگ نمی شود. مادر کیسه ای تخم کدوی بو داده به دستم می دهد و می گوید : « این هم شبچره تان پسر ! »

با ارغوان می نشینیم به تماشای تایتانیک و یک دل سیر گریه می کنیم برای هواپیمای ایران ایری که در خلیج فارس مورد حمله ناو وینسنس قرار گرفت .تایتانیک آرام آرام در دل اقیانوس فرو می رود. خواب می بینم گاوها اعتصاب کرده اند . شیر گران شده و قیمت گوشت گوساله دوبرابر سال گذشته . مادر می گوید : « آهای ذلیل مرده ! مگه با بلیط درجه ی یک تایتانیک سفر می کنیم که همه چیز اینقدر گرونه ؟!!! »

 می گویم : « نه مادرجان ! با بلیط درجه ی سه قطار بنارس به راولپندی . آن هم در واگنی بوگندو ! »

باور نمی کند .

  مادر می گوید : « تو صف نونوایی زن ها می گفتن یک پراید، یک پهباد آمریکایی رو سمت شابدوالعظیم زیر گرفته ! مادر این پهباد چیه ؟ مگه قانون کاپیتولاسیون هنوز برقراره ؟ خمینی که اونو باطل کرده بود ! نکنه سگ شون رو زیر گرفته باشیم اونا دیه بخوان ؟! »

  از خواب می پرم . ارغوان می پرسد : « چت شده ؟ »

  می گویم : « خواب تایتانیک رو می دیدم . با بالش می کوبد توی سرم : « خاک تو سرت بی جنبه ! من رو باش فکر کردم برای من تیز کردی . مرده شور تو رو ببره با اون رُز بی حیا ! »

 می گویم:  جنگ می شود . جنگ نمی شود .

  ارغوان از تخت هولم می دهد پایین و می گوید : « خوب شد دیشب " نجات سرباز رایان " رو ندیدیم وگرنه تو الان از زیر لحاف آر پی جی می زدی ! »

  « بلند شو راه بیفت ! ده دقیقه دیگه سرویس می رسه ! »

  می پرسم : « ارغوان اگه جنگ بشه اداره ها تعطیل می شن ؟ خسته شدم از این زندگی آروم و یکنواخت ، دلم جنگ می خواد . خونین و مالین ! می خوام برگردم شهرستان و چند تا خروس لاری بخرم . رو برد و باخت شون شرط بندی می کنم. تماشای جنگ شون دیدنیه .  رمان "ریشه ها" رو خوندی ؟ همون که شخصیت اصلیش ... »

 نمی گذارد حرفم را تمام کنم و می گوید : « برو گم شو ! آدم نمی شی ! سر صبح شوخی و جدی ت معلوم نیست .... »

آبلوموف
آبلوموف
« صدای همهمه می آید
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم »

سهراب سپهری


« دانایان ناموختگانند
آموختگان، ندانند »

لائو دزو
آرشیو