+
۱۳۹۲/۲/۹ | ۱۱:۵۶ | رحیم فلاحتی
هان ای شب دیر پای .
آیا دریچه های بامدادی را نخواهی گشود؟
گیرم خوش تر نیست عاشقان را پرتو بامدادی از تیرگی شامگاهان !
برگرفته از : آن مادیان سرخ یال ، محمود دولت آبادی
+
۱۳۹۲/۲/۹ | ۰۹:۳۰ | رحیم فلاحتی
پنجره را دوست دارم
نور و نسیم
و لبخند صبحگاهی خورشید را
در پس آن به نظاره می نشینم .
هر چند کوچک و تک افتاده
اما فراموش نخواهم شد
خواهم رُست
خواهم رَست
پنجره روزنه ای ست به تمام جهان !
+
۱۳۹۲/۲/۷ | ۲۰:۳۳ | رحیم فلاحتی
+
۱۳۹۲/۲/۷ | ۰۴:۱۲ | رحیم فلاحتی
+
۱۳۹۲/۲/۴ | ۰۵:۳۵ | رحیم فلاحتی
وقتی
« صد سال تنهایی » مارکز را میان کتاب های چیده شده در گوشه پیاده رو دیدم ، باز
کنجکاوی ام گُل کرد . جلوتر رفتم . نم بارانی زده بود و فروشنده مجبور شده بود تعدادی از کتاب ها را
کنج سایه بان مغازه ای روی هم بچیند . از او خواستم کتاب را از زیر منگنه ی کتاب های
دیگر بیرون بیاورد . چون ترسیدم اگر به آن برج کجی که با عجله ساخته شده بود دست
بزنم به یک باره فرو بریزد . وقتی به زحمت کتاب را بیرون کشید در کمال ناباوری
دیدم ترجمه ای است از بهمن فرزانه و کاری از انتشارات امیر کبیر به سال 1357و چاپ
چهارم .
سال ها پیش دوست خوبم آبیاری عزیز ترجمه ی
مریم فیروز بخت از رمان « صد سال تنهایی » را به من هدیه داده بود و همان روزها
خوانده بودمش . اما همیشه فکر می کردم این ترجمه یک چیزی کم دارد و دوست داشتم ترجمه
دیگری هم از این رمان پر سر و صدا و معروف بخوانم .
در طرح جلد ساده ی کتاب سخنی از "
ناتالیا گینزبورگ دیده می شود :
«
اگر حقیقت داشته باشد که می گویند رمان مرده است یا در حال مرگ است ،پس در این
صورت همگی از جا برخیزیم و به این آخرین رمان سلام بگوییم ! »
آغاز
رمان از ترجمه بهمن فرزانه :
سالها
سال بعد ، هنگامی که سرهنگ آئورلیانو بوئندیا در مقابل سربازانی که قرار بود تیر
بارانش کنند ایستاده بود ، بعد از ظهر دور دستی را به یاد آورد که پدرش او را به
کشف یخ برده بود . ...
آغاز
رمان از ترجمه مریم فیروزبخت :
سالیان
سال بعد سرهنگ اورلیانو بوئندیا در حالی که در مقابل جوخه ی آتش ایستاده بود ، آن
بعد از ظهری را به خاطر می آورد که پدرش او را برای دیدن یخ به همراه برده بود .
...
***
آزمایشگاه
اصلی عبارت بود از یک تنور ، یک لیوان آزمایشگاهی گلو بلند ، تقلیدی از الخطم
الخرطوم ( به اضافه ی تعداد زیادی کاسه و قیف و انبیق و صافی و الک ) یک دستگاه
تقطیر که توسط خود کولیها از روی دستورالعمل مدرن به شکل انبیق سه بازویی « مریم
یهودی » ساخته شده بود .
***
آن
آزمایشگاه ابتدایی علاوه بر تعدادی کاسه ، قیف . ظروف تقطیر و صافی و الک ، متشکل
از یک لوله آب قدیمی ، یک جام آزمایشگاهی با گلوبندی باریک و نوعی از گوگرد سرخ
دوباره تولید شده و نیز یک دستگاه تقطیر بود که کولی ها خود براساس دستورالعملی از
دستگاه سه بازویی مریم یهودی ساخته بودند .
***
آمارانتا
اورسولا ، همرا اولین فرشتگان ماه دسامبر که بر نسیم دریایی سوار بودند ، در حالی که
قلاده ای ابریشمی به گردن شوهرش بسته بود و او را به دنبال می کشید وارد شد؛ بدون
اطلاع قبلی و یکمرتبه ظاهر شد . ...
***
آمارانتا
اورسولا همراه نخستین فرشتگان ماه دسامبر و نسیمی که بادبان ها را به جلو می راند
، از راه رسید و این در حالی بود که شوهرش را با طنابی ابریشمین که به گردنش بسته
بود ، همرا خود می کشاند . ...
+
۱۳۹۲/۲/۳ | ۱۵:۱۶ | رحیم فلاحتی
آونگ وار
چپ ، راست
راست ، چپ
و بی نهایت تکرار
تکرار
کسالت و باز تکرار
یا نه ! این طور بگویم :
چه تکرار کسالت باری .
صبحانه
ناهار
شام
و باز تکرار
کی پر می شود این خندق بلا ؟!
+
۱۳۹۲/۲/۳ | ۰۴:۳۶ | رحیم فلاحتی
اگر تمام وجودم را به تو ببخشم
غمی نیست ، پیشکش !
فقط گلویم را مخواه
و این حنجره ی مرتعش
که دیری ست آشیانه ی بغض است .