آبلوموف

و نوکرش زاخار

تلاش کن! یاد خواهی گرفت .

+ ۱۴۰۰/۸/۲ | ۰۰:۱۴ | رحیم فلاحتی

عکس از : آبلوموف

پسرک و نوازنده ها

+ ۱۳۹۸/۲/۲۷ | ۲۱:۱۶ | رحیم فلاحتی

پسرک و نوازنده ها میدان ولیعصر

  بعد از گرفتن این عکس خیلی دوست داشتم این پسربچه ی دوست داشتنی رو به آغوش بگیرم . کمی همانجا ایستادم و تماشایش کردم. می خواستم بدانم به چه چیزی فکر می کند؟ از این چشم انداز پیش رو چه درکی دارد؟ می خواستم بدانم آیا در آینده خواهد فهمید ما برای اینکه به اینجا برسیم چه خون دل ها خورده ایم؟ و هنوز می خوریم ؟ سال هایی که سازهای هنرمندان مان را شکستند و با انگ مطربی و فعل حرام کتک شان زدند و هزار و یک اتفاق دیگر ؟ و هنوز ادامه دارد؟ آیا درک می کند که ما بعد از چهل سال تکلیف مان با ساز و موسیقی مشخص نیست ؟ 

  به هر حال امیدوارم آینده ی خوشی در انتظار این نسل باشد . سال هایی به دور از بلاتکیفی ها و اتفاقات ناگوار دیگر ... امیدوارم ...

عکس 1

+ ۱۳۹۷/۶/۲۳ | ۲۲:۵۹ | رحیم فلاحتی

ردای پیامبری

+ ۱۳۹۵/۲/۱۸ | ۲۳:۲۵ | رحیم فلاحتی

امروز شاهد بودم

کودکی

در پیاده رو مشغول بازی بود

و فرشته ای مأذون

ردای پیامبری بر دوش او می افکند

آن هنگام که

کودکی دیگر را

مورد خطاب قرار داد و گفت :

دوست من !

بیا زانوهای خون آلودت را ببوسم

تا دردش را

فراموش کنی !

من به خاک چنگ نخواهم زد !

+ ۱۳۹۴/۶/۱۵ | ۱۵:۵۳ | رحیم فلاحتی

به کودک مغروق:

موج ها

چه پی در پی

پیشانی ات را بوسه می دهند

غافل از این که تو 

گوش به زنگ

لالایی مادر

سر به بستری سرد

گذاشته ای

و من

نگاهم به دست های کوچک ات خیره مانده
تاکید می کنم ،
به دست های کوچک ات .
که چگونه پشت به این خاک
به این خاک آلوده ی نفاق
آرام گرفته است .

پس از تو
باد لالایی مادرت را
به کدام سو زمزمه کند ؟
رو به ساحل نفاق ؟
هرگز!


من زین پس نگاهم را
از تمام مادران آبستن
خواهم دزدید

خواهم دزدید

خواهم دزدید

...


وگرنه شرم
جانم را خواهد رُبود ...

.

+ گره خورد به پست هایی از بدمست و چهارشنبه

آبلوموف
آبلوموف
« صدای همهمه می آید
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم »

سهراب سپهری


« دانایان ناموختگانند
آموختگان، ندانند »

لائو دزو
آرشیو