ساعتی به طلوع آفتاب مانده . از صدای باد و باران بیدار شده ام. ابتدا خواستم بی اهمیت از کنار موضوع بگذرم اما شدت بادی که می وزید و بارانی که به شیشه ها می خورد خواب را از چشمانم پراند. به سمت بالکن رفتم. با باز کردن در کشویی باد و باران به صورتم زد. از شدت باران کوچه به سختی پیدا بود. قسمتی از برق شهر قطع شد. سریع لباس ها و مواد غذایی گوشه و کنار بالکن را کشیدم داخل اتاق. در همین حین یادم افتاد چند روز پیش آب باران از پنجره ی شمالی داخل نشت کرده و فرش هال را خیس کرده بود. با دو تا از حوله های حمام رفتم به آن طرف . آب راه افتاده بود. به سرعت شروع کردم به خشک کردن. اگر به همین شدت ادامه پیدا می کرد کارم در آمده بود. باید بی امان آبِ حوله ها را درون تشت کوچکی که از حمام آورده بودم می چلاندم. کف پایم خیس بود. بی اختیار به یاد بی سر پناه ها افتادم و یا آن هایی که خانه ی قرص و محکمی نداشتند. بازهم غافلگیر شده بودیم. در اخبار هواشناسی چنین شدتی از باد و بارندگی به گوشم نخورده بود و کسی آمادگی چنین هوایی را نداشت. خدا می داند سر مسافرینی که در پارک ها و کمپ ها برای شب مانی چادر زده بودند چه بلایی آمده است . امیدوارم کسی آسیب ندیده باشد و همه از این حادثه جان سالم به در ببرند.

الان که کمی جلوی نفوذ آب را گرفته و پای لپ تابم نشسته ام انگار باد قسمتی از حلب های دیوار شرقی را کنده . چون هر چند ثانیه یکبار حس می کنم حلب های کنده شده به شدت به دیوار برخورد می کند.

  با گذشت زمان شدت باران کم شده اما باد همچنان زوزه می کشد و صدای آزار دهنده ای که از دیوار شرقی به گوش می رسد ادامه دارد. با روشن شدن هوا میزان خسارت ها پیدا خواهد شد و تازه کارمان شروع می شود. و این بار پس از حادثه ی استان های گلستان و مازندران که خسارت زیادی به هموطن های مان وارد شد باید منتظر اخباری از گیلان باشیم !

06:19:39