آبلوموف

و نوکرش زاخار

بیست و چهار

+ ۱۳۹۹/۱/۲۴ | ۲۱:۲۸ | رحیم فلاحتی

 

سگ ها پارس می کنند. هر شب همین بساط است. انگار چند نفر از خدا بی خبر آن ها را به جان هم می اندازند. گاهی آنقدر گلو پاره می کنند که عصبی می شوم . نمی دانم همسایه هایی که به انبارهای تولیدی آن سوی مجتمع نزدیک ترند چطور سر و صدا را تحمل می کنند.

 سعی می کنم حواسم را متمرکز کنم . اما صدای دیگری مثل خوره می افتد روی مغزم. قبل از اینکه پشت میزم بنشینم سیب شستم. شیر آب سفت نبسته ام ، قطرات آب درون سینک چکه می کند . بلند می شوم و به سراغش می روم.

  الان دوباره پشت میزم هستم . می خواهم بنویسم. اما صدای دیگری عصبی ام می کند. همسایه ی طبقه ی بالا گرومپ گرومپ پاهایش را روی زمین می کوبد. گاه فکر می کنم که در حالا تمرین با وزنه های بدن سازی است. چند بار خواسته ام بروم و محترمانه تذکر بدهم اما بی خیال شده ام . جانی می گوید : « من فکر می کنم از ما بهترونه ! مگه می شه آدم راه بره و این همه صدا تولید کنه ؟ من فکر می کنم سُم داره . نری بالا کار دست خودت بدی ! »

 می گویم : « یک تُک پا می رم بالا و میام . لامصب رو مخمه ... »

می گوید: « بشین مرد! من حاضرم با شوهر کرونایی سرکنم اما دوست ندارم یک مرد جن زده تو خونه ام باشه . می ری بالا بلایی سرت میاره ... »

 دوباره می نشینم سرجایم و سعی می کنم ادامه ی مطلب را بنویسم . به این فکر می کنم چرا قیافه ی این همسایه ی مزاحم به یادم نمانده است . با اینکه یک بار به خاطر نشتی سقف توالت و بار دوم برای صداهای مزاحمش جلوی درب منزلش رفته ام اما چهره اش به یادم نمانده است . سعی می کنم چهره اش را در ذهنم تصویر کنم اما سُم ها و دست و پایی پُر مو دست از سرم برنمی دارند ...

کنجکاوی

+ ۱۳۹۸/۲/۲۳ | ۰۷:۱۲ | رحیم فلاحتی

کنجکاوی

  صبح را با این دغدغه آغاز می کنم. دغدغه ی حس کنجکاوی . خوب و بد بودنش . احساس هایی که از آن بدست می آید. نیتی که پشت آن است. به این فکر می کنم که این حس انسان را در طول تاریخ در مسیر زندگی و تکامل پیش برده و همه ی شناختش تا به امروز نتیجه ی همین کنجکاوی بوده است . از بوییدن گل و کشف بوها تا چشیدن میوه های سمی و حتی مرگ !

 

بله ! کنجکاوی همیشه باعث رستگاری نیست !

 

یک سوال کوچولو ؟!

+ ۱۳۹۵/۷/۱۳ | ۲۳:۳۳ | رحیم فلاحتی

  این روزها پی در پی  می شنوم : « عزاداری هاتون مورد قبول درگاه حق ! »

  از خودم می پرسم : « آیا شادی هامون هم مورد قبول درگاه حق قرار می گیره ؟! اصلن شادی در آن سوی کائنات جایگاهی داره ؟ از این به بعد تو عروسی و جشن تولد کسی می تونیم بگیم شادی هاتون مورد قبول حق ؟! می شه امیدوار بود که روزی ما هم در میان ملل شاد جایگاهی داشته باشیم ؟! آیا رقص و سماع و دست افشانی و چرخ زدن های مکرر هم می تونه در سبد خانوار ما قرار بگیره ؟!! زهی خیال ....

  خدایا شادی های ناب به ما ارزانی دار و لبخندت را از ما مگیر!

آبلوموف
آبلوموف
« صدای همهمه می آید
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم »

سهراب سپهری


« دانایان ناموختگانند
آموختگان، ندانند »

لائو دزو
آرشیو