آبلوموف

و نوکرش زاخار

اندکی صبر ...

+ ۱۳۹۵/۱۱/۲۹ | ۲۲:۵۸ | رحیم فلاحتی

  از الان دلم را صابون می زنم و به بهار فکر می کنم. به جاده هایی که در آن ها خواهم راند پس از این همه باران. پس از این همه برف .به دشت هایی که چشم خواهم دوخت سرشار از عطر و سرسبزی. و کوه هایی که بودن در آن ها را حسرت می کشم همواره. و همراهانی که همچون من عاشقانه سفر را خواهند ستود . تاکید می کنم عاشقانه سفر را خواهند ستود.

  اندکی صبر ...

لطفن از ادعایتان بکاهید !

+ ۱۳۹۴/۹/۱۱ | ۲۳:۰۷ | رحیم فلاحتی

  نشسته بودم پای جعبه ی جادو. البته باید بگویم سابق بر این یک چنین خاصیتی داشت! و به قول معروف یا محمود : " اون ممه را لولو بُرد " و الان بیشتر برنامه هایش اعصاب خُردکن و بی خاصیت اند.

  سر شبی هر کانال را انتخاب می کردم در حال پخش مستقیم و غیر مستقیم مسیرهای راهپیمایی در عراق بود.گفتم این ایام عزاداری یک فیضی هم از تماشای پیاده روی زائرین کربلا ببرم بلکه حس و حالی معنوی در وجود غافلم بیدار شد. بی خبر از این که چه چیزی گزارشگر کاربلد انتخاب کرده و قرار است به خوردمان بدهد. 

  قبل از این که بروم سر اصل موضوع و بپردازم به آن چه که دیدم. باید اشاره کنم از زمانی که به اصطلاح عقل رس شدیم و آنچه که از بزرگترها یادگرفتیم این بود که هیچ وقت خستگی و کوفتگی کاری را که برای عزیزی انجام داده ایم پیش چشم او نیاوریم و مقابل او نک ونال نکنیم تا خدای ناکرده آن عزیز از درخواست خود خجل شود و از کرده پشیمان.

  در لابه لای مصاحبه هایی که با عزیزان زائر انجام می شد گزارشگر محترم رفت سراغ چند هموطن که بر روی زیراندازی لمیده بودند. آن هم چه لمیدنی ! تمام قد دراز کشیده بودند و کف پای شان را سپرده بودند به یک بنده ی خدایی که حدس می زدم عراقی باشد. و آن بنده ی خدا کف پای آن ها را با دستگاهی برقی ماساژ می داد! واین آقایانی که پیدا بود چهار ستون بدن شان سالم است چنان غرق در لذت ماساژ بودند و با غرور رو به دوربین به من بیننده پیام های ریز و درشت روانه می کردند که یک لحظه فکر می کردم اگر این بندگان خدا اگردر واقعه ی کربلا حاضربودند به یقین یکی از شهدا بودند.

   با دیدن این صحنه ها یاد گفته های یکی از مسئولین افتادم که پیشاپیش از زائرین هموطنی که قصد حضور در این پیاده روی عظیم را داشتند می خواست رعایت حرمت میزبان را کرده و در زمان حضور در ایستگاه های صلواتی و موکب هایی که به قصد اطعام زائرین خدمات دهی می کنند پرخوری نکرده و باعث زحمت مضاعف میزبانان و خدای ناکرده دچار عوارض ناشی از پرخوری برای خودشان نشوند. وانگار می دانست ما درهنگام توزیع غذای نذری و خیراتی چه حماسه های بزرگی آفریده ایم !

   اما آنچه که این بار به تصویر کشیده شده بود از نوع دیگر بود و دوست داشتم بپرسم برادر عزیز! تو که جسارت خریدن رنج سفر را به جان نداری در این راه چه می کنی ؟!! در این وادی اگر کسی کف پای خود را به دست همسفری می سپرد برای بیرون کشیدن خاری بود که بر پای برهنه اش خلیده، نه برای ماساژ ! تاکید می کنم نه برای ماساژ !

آبلوموف
آبلوموف
« صدای همهمه می آید
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم »

سهراب سپهری


« دانایان ناموختگانند
آموختگان، ندانند »

لائو دزو
آرشیو