آبلوموف

و نوکرش زاخار

شهر آشوب

+ ۱۳۹۷/۹/۱۰ | ۰۸:۴۵ | رحیم فلاحتی

   حتمن برای خودش و دوستش خوشایند بود با آن پوشش نامتعارف بیرون خانه باشند. شاید یک نوع خواستِ جلب توجه و یا هنجارشکنی عامدانه و یا هر نیت دیگری. روز تعطیل پایان هفته بود و مترو به نسبت اواسط هفته خلوت بود. درون واگن به مردهای اطرافم نگاه می کردم . مسیرنگاه های شان به اندام پیدا و پنهان آن دو بود . به سفیدی اندام زنانه از میان جین های سنگ شور شده و پاره ، به ساق های خوش تراش شان از زیر پاچه های کوتاه شلوار به موهای رنگ شده شان که زیر کلاه بافتنی بیرون ریخته بود. به زیور آلاتی که به بینی و گوش ها و انگشت ها داشتند. به معنی واقعی کلمه « شهر آشوب !»

  نگاه مردهای اطراف را رها کردم و کمی به افرادی که دورتر نشسته بودند توجه کردم. زن جوانی که چشم هایی کشیده و باریک داشت کودکش را در میان چادرش به آغوش کشیده بود. نگاه سرزنش بارش را ازسمت سوژه به سمت مرد جوان کنار دستش چرخاند و زمزمه کنان چیزی گفت . وقتی نگاهش به سمت کودک برگشت مرد که انگار همسر زن بود غرق تماشای سوژه شد.

  نگاهم متوجه مرد جوانی شد که مقابلم نشسته بود. صورت تراشیده و موهای ماشین شده و پیشانی بلند. سر و گردنش به سمتی که سوژه قرار داشت متمایل بود و چند باری هم دیدم اشاره ی چشم و ابرویی و هم رفت ...

  چند لحظه بعد دیالوگی با این جمله آغاز شد : « هوی ! مردیکه ی هیز! چت شده اینقدر نگاه می کنی ...  »  و جواب توهین آمیز مرد و بلافاصله مشاجره ای که به الفاظ رکیک کشید و اندام های تناسلی خودشان و خانوادهایشان را به هم حواله کردند. و در این میان پا در میانی مسافران هیچ تاثیری نداشت و تعدادی پیر و جوان که با شنیدن الفاظ سرخ و سفید می شدند. تا اینکه دو طرف دعوی راضی به سکوت شدند.

   در طول مسیر ایستگاه تا خانه، تصویر مردی که روبرویم نشسته بود و باعث آغاز مشاجره شده بود مقابل چشمانم بود. چشمانی که دودو می زد و من ابتدا به آنها توجه نکرده بودم ...

باخیالی آسوده زانو بزن!

+ ۱۳۹۶/۶/۴ | ۱۹:۵۵ | رحیم فلاحتی

  نمی دونم چند روز گذشت. اما سخت گذشت. توی این سوراخی که هستم خیلی فکر کردم. موضوع انگار لاینحل بود برای من. این سوال مثل مته روی مخم بود که چرا عده ای شلوار های جینی تن می کنند که قسمت بزرگی از زانوی اون پاره ست؟  

  باید بگم تشنگی و گرسنگی ممتد انسان را به حالتی خلسه گونه می کشونه و من تو یکی از این روزها به این کشف بزرگ دست پیدا کردم که این پارگی نقیصه نیست بلکه راه حلی ست برای جلوگیری از. " زانو انداختن " شلوارها در اثر سجده های طولانی !!! 

فتبارک الله! 

آبلوموف
آبلوموف
« صدای همهمه می آید
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم »

سهراب سپهری


« دانایان ناموختگانند
آموختگان، ندانند »

لائو دزو
آرشیو