آبلوموف

و نوکرش زاخار

اندکی صبر ...

+ ۱۳۹۵/۱۱/۲۹ | ۲۲:۵۸ | رحیم فلاحتی

  از الان دلم را صابون می زنم و به بهار فکر می کنم. به جاده هایی که در آن ها خواهم راند پس از این همه باران. پس از این همه برف .به دشت هایی که چشم خواهم دوخت سرشار از عطر و سرسبزی. و کوه هایی که بودن در آن ها را حسرت می کشم همواره. و همراهانی که همچون من عاشقانه سفر را خواهند ستود . تاکید می کنم عاشقانه سفر را خواهند ستود.

  اندکی صبر ...

رد پاهایم محو خواهند شد

+ ۱۳۹۴/۱۱/۷ | ۲۳:۳۶ | رحیم فلاحتی

  از کار روزانه خسته و کوفته ام. تازه به خانه رسیده ام. تمام بعد از ظهر برف باریده. عبور و مرور با وسیله ی نقلیه سخت شده. دلم می خواهد کمی استراحت کنم و نیمه شب از خانه بزنم بیرون. در میان برف  قدم بزنم و تا وقتی که عضلات صورتم از سرما بی حس نشده به خانه برنگردم.

  می دانم وقتی برگردم مثل پیش تر ها جلوی پنجره خواهم ایستاد و از طبقه هفتم آپارتمان که هیچ نسبتی با آسمان هفتم ندارد به رد پاهایی نگاه خواهم کرد که آرام آرام در حال محو شدن هستند.

آبلوموف
آبلوموف
« صدای همهمه می آید
و من مخاطب تنهای بادهای جهانم »

سهراب سپهری


« دانایان ناموختگانند
آموختگان، ندانند »

لائو دزو
آرشیو