این روزها به کارها و احوال روحی روانی خودم بیشتر دقیق می شوم. گاه ترس به من دست می دهد. ترسی که از خواندن جنایت و مکافات و غوطه خوردن در احوال راسکلنیکف دچارش می شدم. همه چیز به مویی بند است. خوب بودن و بد بودن و حتی بدتر از بد بودن !

  در هوای گاه ابری، گاه مه آلود و گاه آفتابی این روزها  " آداب دنیا " ی یعقوب یادعلی را خواندم. رمان خوش خوانی بود و روان اما ...باقی بماند برای توفیق خواندن تان از این رمان که یادعلی بیشتر انتظار می رفت از او .