پشت میز غذاخوری نشسته ام. نه اینکه سفره ی رنگارنگی روی آن چیده شده باشد، نه ! میز کنار پنجره است . پنجره ای عاری از چشم اندازی دلگشا و روح نواز و حتی چیزی کمتر از آن که انگار در پشت آن پرده ی ضخیم به خواب رفته است. ما هنوز عادت نکرده ایم به آن ها ، نه به پنجره و نه میزغذاخوری. به همین دلیل استفاده های دیگری می کنیم از آن ها. بهترین استفاده از این میز همین نوشتن های گاه و بیگاه و گذاشتن لب تاب روی آن و وبگردی است. پنجره ای مجازی که انگار جای پنجره ای واقعی را گرفته است . 

 و اما از پنجره ای که روزی در هر خانه ای روزنه ای بود رو به تمام شیطنت های کودکی و نوجوانی مان حالا جز برای تکاندن دستمالی غبار آلود و یا سفره ی خالی مان به دامن کوچه و خیابان استفاده ی دیگری ندارد!!!