نوشته بودی : « پاییز در راه است مراقب خودت باش ! » این جا از پشت پنجره می بینم : درخت ها دیگر قبای سبزشان را بر تن ندارند و پرنده های مهاجر به دوردست ها باز گشته اند . و می دانم دروگرها روز هاست که داس های شان را آویخته اند و مترسک های ایستاده در کنار مزارع آماده شده اند برای خوابی طولانی اما تو! هنوز باور نداری ! که روزهای تنهایی روزهای بی تو بودن سرد و غم انگیزتر از پاییز می گذرد . و طولانی ... طولانی ... طولانی ...