می چرخد این تسبیح و دستی، هیچ، پیدا نیست   پشتِ سر هم دانه ها یک ریز می آیند یک دانه روشن، دیگری تاریک ریز و درشتِ دانه ها، در رشته ای باریک   نه می توانی رشته را دیدن نه دست را در حال گردیدن .   می چرخد این تسبیح و عمر ما پایان پذیرد،                عاقبت،                            اما ...   « اما » رها کن، جای « اما » نیست می چرخد این تسبیح و دستی، هیچ ، پیدا نیست .      « دکتر شفیعی کدکنی »