می پراکندند و می گذشتند ...
امروز چند ساعتی در شهر پرسه می زدم. مناطقی که روزهای عادی به خاطر مشغله ی کاری فرصت دیدن شان دست نمی دهد. کنار رودخانه ، اسکله ی متروک ماهیگیری، موج شکن هایی که دیگر شکل و هیبت سال های گذشته را ندارند و حتی ساختمان هایی که زمان زیادی بود با دقت تماشای شان نکرده بودم.جاهایی مثل : ساختمان دادگستری سابق، هتل تهران و چندتایی دیگر که متروک و رو به ویرانی اند. دقایقی طولانی کنار خیابان آمد و رفت اتومبیل ها را تماشا کردم. مسافرها، افراد بومی، و حتی مردان جوانی که تابلوی کوچکی در دست شان بود و دنبال تهیه ی ویلا و اتاق برای مسافرها بودند.
مدت زیادی گنجشک تنهایی را تماشا کردم که با دقت اطراف را می پایید و از درخت نخل کوتاهی که وسط بلوار بود پایین می پرید و دانه می چید و دوباره به روی شاخه ی نخل برمی گشت. دانه های طلایی رنگ گندمی که در گوشه و کنار آسفالت خیابان به وفور پراکنده بود و هر بار با گذر کامیونی حامل گندم وارداتی به حجم دانه های پراکنده در روی زمین افزوده می شد.
و چه حکمت زیبایی نهفته بود در درز و دالان های نهفته بر اتاق این کامیون ها که بی ذره ای خِسّت بارشان را می پراکندند و می گذشتند ...
شما عکاس خوبی هستید. اگه دوست داشتید یه عکس ازش بزارید.
خیلی دوست دارم اون اسکله ی متروک ماهیگیری رو ببینم:)
شما عکاس خوبی هستید. اگر دوست داشتید یه عکس ازش بزارید.
خوش بگذره ! در صورت امکان یک سفرنامه ی تصویری هم ترتیب می دادین ما هم لذت می بردیم :)
"با توجه به پست قبلی"
و خودمونی ترش هی دلمو اب کن رفیق هی دلمو بسوزون ... خدای ما هم بزرگه بالاخره اینجام یه بارون حسابی میاد ودوباره همه جا قشنگ میشه البته اگه اوستا کریم ما رو از روی حرارت بردارن وبذارن کنار تا خنک بشیم :)))
خدا نیامرزه کسی رو که دل بسوزونه!
آرزوی سفر به مناطق خوش آب و هوا براتون دارم خانم معلم !
با وجودی که درد ننوشتن داشتی ولی خوب نوشتی
فقط عکسش کم بود
راستی پیرو پست قبل هی می خواستم بگم پست عکسی بزارین وقت نشد
:)
اوضاع روی غلتک بیفته عکس هم می ذارم :)
خیلی ها شون هم دست به خیر هستن . در راه مونده ای ببینن کمک می کنن ...