مارتین خواب است . مارتین از پس شب های پُر کابوسی که گذرانده آسوده به خواب رفته است . آسوده و آرام . همچون طفلی در گهواره !   در تاریک روشنای اتاق پاورچین پاورچین از کنار بسترش می گذرم و آنچه در خیالم پیداست : « خرمن موهای بلوطی رنگ رها شده بر روی بالش است و کتاب مقدس قابداری صدفی رنگ که همچون مهتاب بالای سرش می درخشد . مارتین در خواب لبخند می زند . مارتین آسوده به خواب رفته است، در پیراهنی از یاس سفید و شکوفه هایی معطر که فضای نیمه تاریک اتاق را پُر کرده است .مارتین همراه شکوفه ها می خندد و من انعکاس مهتاب گون کتاب را بر صورت او می بینم . »