من عاقبت از اینجا خواهم رفت پروانه ای که با شب می رفت این فال را برای دلم دید .   دیری ست، مثل ستاره ها چمدانم را از شوقِ ماهیان و تنهاییِ خودم پر کرده ام، ولی مهلت نمی دهند که مثلِ کبوتری در شرم صبح پر بگشایم با یک سبد ترانه و لبخند خود را به کاروان برسانم .   اما، من عاقبت از اینجا خواهم رفت . پروانه ای که با شب می رفت، این فال را برای دلم دید .   « شفیعی کدکنی »