در تب می سوزم . ارغوان حوله ی سفید کوچکی را در کاسه سفالی لعابدار آبی رنگی می چلاند و روی پیشانی ام می گذارد . خنکی حوله ی خیس ، تب را به سمت شقیقه هایم پس می زند و کمی بعد حس می کنم گوش هایم گُر گرفته اند .    ارغوان صورتش را با چادر نماز قاب کرده . سلام را که می دهد به جلو خم می شود تا قرآن قاب دار سفید را بردارد . من این قرآن را خیلی دوست دارم . برای سفره ی عقدمان است . در صفحه ی اولش برای یادبود ، آرزو هایمان را نوشته ایم .   شروع می کند به زمزمه آیات . حوله را درون کاسه لعابدار می اندازم و به ارغوان می گویم : « می شه ترجمه ی فارسی شو برام بخونی ؟» سری تکان می دهد و می خواند : « هرکس از مسلمانان عمل ناشایسته مرتکب شوند چه زن و چه مرد آنان را به سرزنش بیازارید چنانچه توبه کردند دیگر متعرض آنها نشوید  که خدا توبه ی خلق را می پذیرد و مهربان است .»  ( آیه ی 16 سوره نسا)   صفت مهربان را که می شنوم از تشویش و اضطرابم کاسته می شود . ارغوان قرآن را می بوسد و کناری می گذارد . الآن چهار انگشت دست راستش روی پیشانی ام است ...