« دوستی برای من نشانه ی آن بود که چیزی نیرومندتر از ایدئولوژی، نیرومندتر از کیش و آیین، و نیرومندتر از ملت، وجود دارد . در رمان دوما، چهار دوست اغلب در اردوگاههای مخالف هم هستند و ، بدین سان، مجبورند با یکدیگر زد و خورد کنند. آنان در خفا، و با نیرنگ، دست از کمک به یکدیگر برنمی دارند، در حالیکه حقیقت مورد قبول اردوگاه های خویش را به تمسخر می گیرند . آنان دوستی را برتر از حقیقت و مصلحت ، برتر از اوامر مافوق ، برتر از شاه و ملکه ، و برتر از همه کس و همه چیز می دانند.»   + برگرفته از کتاب " هویت "، میلان کوندرا،دکتر پرویز همایون پور،نشر قطره 1382،ص58