امروز فکری مثل کرم ساقه خوار برنج افتاده بود تو سرم و صدای جویدنش آزارم می داد. مدام دستم می رفت سمت گوشی که بی هوا زنگ بزنم به خدا و بپرسم : « آخه مَشتی ! این چه رسمیه که دیکتاتورها بی وعده و دعوت تشریف فرما می شن و کنگر می خورن و لنگر می ندازن، ولی منجی ما که قرار بیاد و این ها رو هی کنه از این مرتع برونه هزارو چارصد واندی ست که ازش خبری نیست ؟!»

  هنوز مرددم زنگ بزنم یا نه ؟

  اگر کسی جلوتر ازمن موفق شد تماس بگیرد لطفن من را بی خبر نگذارد ! متشکرم !