به شش ماه فکر می کنم . به شش ماهی که می توانست یکصد و هشتاد و شش روز باشد . و یا چند روزی کمتر . اما هرچه بود باید پشت میله های زندان می گذشت. وقتی به یاد می آورم شخصیت های " بند محکومین " کیهان خانجانی را، عمق ترس دخترکی را که باید حبسش را در میان مجرمین  رنگارنگی می گذراند که از هر قماش و طایفه ای بودند، حس می کنم.

  از قضا در رمان " بندمحکومین " هم دخترکی وارد بند زندانیان مرد می شود و حوادث و اتفاقاتی پیرامون او شکل می گیرد . هرچند شاید این مورد به دور از قانون ما باشد اما نگاه ها در میان هم جنس ها هم دور از نگاه ها و افکاری که در ذهن غیرهمجنس های خلافکار می گذرد نیست . و در این داستان می توان به زوایای افکار و رفتارهای بین محبوسین تا اندازه ای پی برد .

  اما با تمام آن اوصاف ، هنوز توان درک او در اقدام به خودسوزی را ندارم . فعلن رسانه ها در حال موج سواری اند . شاید هیچگاه مشخص نشود انگیزه اش چه بوده ؟ خدایش بیامرزاد !