« من بیشتر تنهایم تا تک ! »
« و غصه می خوری از این بابت ؟ »

سلطان سرش را بالا آورد. با اطمینان گفت:« نه، گمان نمی کنم .»

احسنت! فکر می کنم خیلی وقت ها تنها بودن بهتر است از داشتن بعضی همراهان. همراهانی که همه شان می دوند، کانه مسابقه گذاشته اند باهم و به هر قیمتی که شده، باید چیزی را به دست بیاورند. اگه باهاشان باشی،مجبوری هم پاشان بدوی، هر جا رفتند بروی، هر کاری کردند بکنی. آن ها فقط می خواهند به دست بیاورند، چه طوری اش اصلاً مهم نیست. اگه کسی تو راه افتاد، کمکش نمی کنند. زیر پا لهش می کنند و... می گذرند. رسم شان این جوری ست ...

برگرفته از : رمان همسفران، محمد رضا بایرامی، کتاب نیستان،چاپ اول 1388،ص 389