سرنا ، دهل و نقاره ، کمانچه و دف ...کوبش سازها ، رقص زخمه ها و فراز و فرود ِ آوا و نوایی که روح و جانِ زنگار گرفته ام را صیقل می دهد .حس می کنم می توانم شاد باشم !احساسی در من جوانه می زند و به وجد می آوردم که در خود غریب می بینم . غریب و دور افتاده . انگار که تاکنون چنین چیزی وجود خارجی نداشته است . صبحانه آماده می کنم . اما اشتیاق دوباره شنیدن موسیقی زیبایی که چند روزی است ذهن و جانم را در برگرفته مرا به سمت و سویی دیگر می برد . سی دی آخرین کار گروه رستاک را داخل پخش می گذارم .نگاهی به طراحی زیبای جلد و کاور آن می اندازم . « سرنای نوروز 92 » . اعضای گروه با لباس های طراحی شده ی زیبای شان به روی صحنه حضور دارند . شاید اسم آلبوم کمی غلط انداز باشد و در زمان انتخاب فکر کنیم فقط باید سرنا نوازی نوروزی را گوش کنیم .اما اینطور نیست . این آلبوم هم مثل دیگر کارهای گروه آثار ارزشمندی از موسیقی نواحی در دل خود دارد که شنونده را به وجد می آورد . این کارها وقتی بیشتر به دل و جان من شنونده می نشیند که اعضای گروه برای انس بیشتر با موسیقی محلی به سراغ یکی از اساتید محل زایش آن موسیقی فولکور رفته و اطلاعاتی از گذشته ی آن ملودی و ترانه و شگل گیری آن جمع آوری می کنند . با اینکه کمی دیر این آلبوم را تهیه کردم اما عاشق آن شدم . عاشق شور و شوقی که در میان گروه نوازندگان و خوانندگان آن است و به صحنه خواندن بزرگان موسیقی نواحی و سنتی که در کنارشان هستند . دو نسل متفاوت اما همنواز و همخوان .عاشق آن شادی و شوری که انعکاس می دهند و نوع نگاه و تبسم شان که فکر می کنم سال هاست این گونه شادی و شور را فراموش کرده ایم . حسی در من جوانه می زند . حسی که مدفون شده بود . حس شادی در من می رویَد و می بالد و جان می گیرد . و جقدر دوست دارم این حس را زنده نگه دارم . شوری در من است که به پرواز می خواندم . جانم انگار نوای داودی شنفته است . وای ! که اگر به پرواز در آید !انگار کسی می گوید : « کجایی ؟ چایی از دهن افتاد ! » + کارتون ببینیم .