من در خواب دیدم که جهان تو را به فراموشی سپرده است ای صلح ! و چنگال های خون آلودی کودکان زاده شده از بطن تو را از پستان مام زمین می گیرند تا زنده به گور کنند . من در خواب دیدم که آدمیان با نام تو و برای تو می جنگند و این آتش و خونی که بستر کودکان نوپاست همه برای توست و این بس عجیب و ناباور است .   ای صلح ! چه دور ایستاده ای . آنقدر دور که می ترسم دیگر تصویری از تو بر یادم نمانده باشد و هر چه هست خوابی در میان خواب دیگر و خواب فراموشی باشد .