می خندم قاه ! ... قاه ! ... می خندم هار ! ... هار ! ... و باز می خندم . دست که بر روی ناف می برم پاسبان ها هفت تیر می کشند و دمی بعد مرد یونیفرم پوشی با لبخندی سخت مهار شده  ورودم را به تیمارستان « خوش آمد ! » می گوید  .